- صفحه نخست
-
درباره ما
همه در دنیائی کوچک زندگی می کنیم . آرمان ها و اهدافی یگانه داریم و همگی برای دست یابی به آن تلاش می کنیم . دردها و شادی های یکسانی را تجربه کرده ایم و با چالش ها و مشکلاتی مشترک روبرو هستیم. بیائید دقایقی از ا ین دنیا سفر کنیم و به دنیای بهایی برویم . دنیائی که در دل دنیای ماست . ببینیم چگونه مفاهیم ، ارزش ها و عقاید ، زندگی و حیات ، خدمت و فعالیت در آن معنا می یابد و جلوه می کند و عالم بهائی چگونه و تا چه اندازه توانسته است با تلاش های مستمر، این نحوه حیات را در زندگی خویش و در تلاش برای خدمت و مساعدت به عالم انسانی جلوه بخشد و نمایان سازد. شما را به مشارکت در ساختن دنیائی متعالی تر و بهتر دعوت می کنیم . با ما در سایت...Stay
-
تماس با ما
تماس
Stay - بخش ها
- فعالیت ها
از پیشگامان آزادی زنان در ایران
"... برای ما جالبترین موضوع در مورد جامعهء بهائی ایران آنست که این جامعه
امروزه مشکلات اجتماعی کشور را از راهی عملی حل میکند یعنی با کار و کوشش از داخل
[جامعهء بهائی] به سوی [جامعهء] خارج، و با برانگیختن روح مردمی که خواهان دانستن و
پیشرفت هستند جامعه را ترقی میدهد.. نمونهء روشن این کار "خانم" است. زنی است
آگاه و
روشنفکر، افکار و اندیشههای والایی دارد که سرچشمهاش تجربیات و فعالیتهای شخصی
اوست نه وارداتی و الهام گرفته از خارج، وی به طور کامل زاییدهء فرهنگ ایران است و
به همین جهت قادر میباشد مشکلات را درک کند و نیازهای بانوانی را که بین آنان خدمت
مینماید برآورد.
من باید از جلسهای که در خانهء این خانم داشتم برایتان بنویسم زیرا تصویری که این
جلسه از مشرق زمین به ما داد در این سفر بسیار برای ما تازگی داشت. اکنون مدتی بود
که میزبان ما حجاب خود را از سر افکنده بود و همراه همسرش بدون حجاب از میهمانان در
خانه و باغ خود پذیرایی میکردند. ولی به من گفت که مجبور است در خیابان حجاب بر سر
داشته باشد. در آن بعد از ظهر که میخواهم شرح آن را برایتان بگویم دو میهمانی با
هم داده بود. در یک اطاقی که در حدود بیست نفر مرد نشسته بودیم و دیگری در اطاق
مجاور که با پردهای از اطاق ما جدا بود و در آن دوازده تا پانزده زن دعوت داشتند.
خانم میزبان گاه پیش ما بود و گاه از میهمانان آن اطاق پذیرایی میکرد. پس از تلاوت
چند مناجات و لوح، میزبان از من و مستر اسپراگ درخواست کرد که مطالبی دربارهء
خواهران روحانی ایشان در غرب بگوییم، و ما تا آنجا که میتوانستیم اطلاعاتی از زنان
غربی ارائه کردیم. آقای اسپراگ به فارسی صحبت میکرد و سخنان من توسط مترجم برای
بانوانی که آن سوی پرده نشسته بودند ترجمه میگشت. ظاهراً میزبان ما امیدوار بود که
آن روز خانمها حجاب را از سر بردارند. در همان حال که ما از ترقیات زنان غرب، از
استقلال و برابری ایشان با مردان، از دستاوردهای علمی و فرهنگی و امکانات تحصیلات
عالی صحبت میکردیم "خانم" بیشتر و بیشتر علاقمند میشد تا آنکه به سوی پرده رفت،
آن را به یک سو زد و با شور فراوان زنانی که در اطاق دیگر بودند مخاطب قرار داده
سخنانی گفت. من از بیانات او چیزی نمیفهمیدم ولی از لحن صدا و از هیجانی که در
بیانش بود میتوانستم حدس بزنم چه میگوید. وی از خواهرانش میخواست که قدم جلو
نهند و حجاب را از سر بردارند. میگفت این فرصت را از دست ندهید زیرا میهمانان غربی
ما به دیدن زن بی حجاب عادت دارند. سخنان او پس از چند دقیقه تاثیر خود را نشان داد
زیرا زنان برخاستند و یک یک حجابها را برداشتند و به داخل اطاق مردان آمدند. در
این موقع مردان همگی در یک سمت اطاق جمع شده صندلیهای طرف دیگر را برای بانوان
خالی کردند. ولی حال نوبت مردان بود که احساس ناراحتی کنند زیرا همگی سر را پایین
نگاه داشته بودند و هیچ کدام به خود اجازه نمیدادند به سوی زنان بنگرند. باید
اقرار کنم خود من هم که از غرب میآمدم و دیدن زن بیحجاب برایم عادی بود دچار نوعی
ناراحتی و خجالت بودم و نگاهم از روی فرش بلند نمیشد. در این موقع شربت و چای
آورده شد و کم کم حالت ناراحتی و شرمندگی مردان برطرف میگردید، ولی همزمان، با
رفع خجالت مردان، زنان جرات و جسارت خود را از دست میدادند. به تدریج حجابها را
بر سر
کشیدندبه طوری که کاملا روی خود را گرفتند. یکی از ایشان که کنار در نشسته بود
تکانی خورد و دیگران مانند دستهای از پرندگان به دنبال او بلند شدند و همگی از در
خارج گشتند. اگر چه دیدن این منظره برای من به عنوان یک غربی عجیب بود ولی نشان
میداد که زنان بهائی ایران تا چه حد به امکانات خود واقفند و در همان زمان چقدر به
محرومیتهای اجتماعی خویش آگاه میباشند...(نقل از خاطرات میسن ریمی از سفر خود به
ایران سال 1908). *
این مقاله شرح حال و آثار آن "خانم" شجاع، عصمت خانم ملقّب به طایره است که در سال
1908 یعنی بیش از یک ربع قرن پیش از آنکه به فرمان دولت در ایران حجاب برداری شود
(1935م.)، حجاب از دوش افکنده بود.
عصمت خانم را میتوان به حق از پیشگامان نهضت تساوی حقوق زن و مرد در ایران بشمار
آورد. حیات پر جنبش و تلاش او، قریحهء شاعری و تخلصش، مقالاتی که برای احقاق حق
بانوان نوشت، و از همه بالاتر خدماتی که برای آزادی زنان در ایران انجام داد شخص را
به بی اختیار به یاد طاهرهء قرةالعین میاندازد.
شخصیت استثنائی عصمت خانم طایره در سالهای اخیر مورد توجه پژوهندگان تاریخ اجتماعی
ایران قرار گرفته از جمله خانم افسانه نجم آبادی مقالهء خود را در باره او با این
جمله آغاز میکند: « عصمت خانم، متخلّص به طایره، تولّد 1278 ﻫ. (و یا ۱۲۸۲ ﻫ.) /
۱۸۶۱ م و (یا ۱۸۶۵). وفات ۱۳۲۹ ﻫ. / 1911 م، شاعر و نویسنده، از کوشندگان دگرگونى
شرایط زنان ایران و از جامعهء بهائیان طهران بود.»1
پدر عصمت خانم میرزا اسماعیل خان مستوفى از مردم آشتیان داراى ثروت و اعتبار بسیار
و مادرش حبیبه خانم، شاعر و منشى اندرون ناصرالدین شاه بود. حبیبه خانم دختر میرزا
عبدالکریم خان حکیم سیماى اصفهانى مردى دانشمند، پزشک شاهزاده حسام السلطنه، و در
علم عروض ماهر بود.
عصمت خانم هفت ساله بود که پدرش درگذشت و تحت سرپرستى پدر بزرگ مادرى خود قرار گرفت
ولى پس از دو سال پدر بزرگ هم به ابدیت پیوست و حبیبه خانم و برادر او ابوالبرکات،
که هم به نور ایمان منوّر، و هم از دانش پدر بهرهور بود تربیت و سرپرستى عصمت خانم
و برادرش را به عهده گرفتند و به رسم اعیان آن روزگار براى دختر دلبند معلّمى
برگزیدند که در خانه به تعلیم او بپردازد. عصمت خانم زبان و ادب پارسى و تازى را
نزد معلّم آموخت.
ابوالبرکات که به خاطر اعتقادش به دیانت بهائى مورد سرزنش و آزار بود سرگشتهء دیگر
دیاران شد و با پوشش درویشى از شهرى به شهرى مىرفت. در این زمان سرپرستى حبیبه
خانم و فرزندان را برادر بزرگتر میرزا فرجالله خان- سرایدارباشى خانههاى شهرى و
ییلاقى سلطنتى- بر عهده گرفت، بنا بر این حبیبه خانم و فرزندان مقیم قصر فیروزه
شدند. هر گاه ناصرالدین شاه به قصر فیروزه مىآمد با عصمت خانم صحبت مىکرد و او هم
در کمال شجاعت بدون ترس و بیم به شاه پاسخ مىداد به طورى که همه از این حاضر جوابى
و بیباکى او در شگفت بودند.
عصمت خانم سیزده ساله بود که به امر مادر با مهرعلى خان زنجانى نایب نسقچى باشى2
ناصرالدین شاه که سى سال از دختر نوجوان بزرگتر بود ازدواج کرد. از آنجا که بر عکس
نهند نام زنگى کافور این مهرعلى خان از مردان بیدادگر زمان بود و به ویژه نسبت به
بهائیان دشمنى بسیار مىورزید.
یک بار عصمت خانم متوجه شد که چند بهائى در اسارت شوهر او هستند، بنا بر این به
وسیلهء مستخدم پیر خود براى این زندانیان غذا و میوه فرستاد. هنگامی که مهرعلى خانِ
بىمهر از این مهربانى او نسبت به زندانیان آگاه شد و او را به سختى کتک زد و شکنجه
کرد.
دایى عصمت خانم ابوالبرکات پس از مدّتى آوارگى به ایران بازگشت و در طهران مقیم
خانهء خواهرزادهء خود عصمت خانم (طایره) شد. ابوالبرکات چون زمینهء ابلاغ کلمه را
در عصمت خانم مساعد دید به تبلیغ او پرداخت و پس از مدّتى طهران را ترک کرد، در
حالى که از بیدادگرى همسر خواهرزادهء خود دلى پر خون داشت.
عصمت خانم پس از ایمان به دیانت بهائى با خود اندیشید که اگر شوهر را نیز از این
موهبت برخوردار سازد شاید دست از ستمکارى بردارد. ولى بدبختانه به عکس نتیجه داد و
مهرعلى خان در نهایت شقاوت و بیدادگرى بر آزار و اذیت خود افزود تا عصمت خانم از
اعتقادش دست بردارد و توبه کند بخصوص که مادر و برادر دیگر عصمت خانم نیز در این
مخالفت با او یک دل و یک صدا بودند.
مهرعلى خان هر بار براى عصمت خانم تنبیه طاقتفرسا و سختترى در نظر مىگرفت. یک
بار عصمت خانم را در درگاهی اطاقى گذاشته جلو آن را دیوار کشید و به او گفت که باید
قول بدهى دیگر از این مقولهها با کسى سخن نگویى. عصمت خانم از سوراخی که بالاى
دیوار قرار داشت به سختى نفس مىکشید و با مرگ دست و پنجه نرم مىکرد امّا توبه
نکرد و شوهر که اسیر جوانى و زیبایى او بود ناچار وى را از آن دخمه خارج کرد.3 بار
دیگر براى تنبیه عصمت خانم او را شلاق زد و به پشت بام خانه برد تا در اثر برف و
بوران و سرما از اعتقاداتش دست بردارد. امّا طایره شکنجهها را تحمّل مىکرد. بار
دیگر شوهرش او را در اطاقى زندانى کرد و منقلى بزرگ پر از دود و گاز زغال در کنارش
نهاد تا از دود و گاز زغال خفه شود. ولی این بانوى هوشمند و ارجمند آنچنان شیفتهء
جمال جانان بود که هیچ چیز و هیچ کس قادر نبود او را وادار به سکوت کند.
از نامهاى که بعدها عصمت خانم به یکى از دوستان امریکایى خود در شرح حال خویش
نوشته چنین بر مىآید که پس از تحمّل این همه زجر و آزار شبى به همسر پر کین و
بدخواه خود مىگوید: هر گاه شما دو ساعت به حرفهاى من گوش بدهید و بعد از آن حق
به جانب شما باشد البته توبه خواهم کرد و مثل شما مسلمان خواهم شد.
ناگفته نماند که نه تنها همسر بلکه مادر و دایى و برادر و به طور کلّى همهء افراد
خانواده هم با او سر ستیز و دشمنى داشتند. او مىنویسد: ناچار شبى را از براى
شنیدن حرفهاى من تمام فامیل حاضر شدند و آن شب را تا نیمه شب با ایشان صحبت امرى
نمودم. در همان شب شوهرم اقرار بر حقانیت من نمود؛ پس از توبه به نور ایمان فائز شد
و عذر رفتار و حرکات سابق خود را خواسته دست از صدمه زدن این کمینه برداشت و از آن
به بعد مذمّت به دیگران مىنمود.» بارى چندین نفر از آن افراد از قبیل برادر۴ و
غیره فائز به نور ایمان شدند.
عصمت خانم سى و یک ساله بود که شوهرش درگذشت در حالى که سه فرزند دلبند دختر از او
داشت. دختر بزرگتر توران خانم ملقّب به ”شاهزاده“، دختر دوّم مولود خانم (پروین)، و
دختر کوچک لیلى خانم نام داشتند.
از دخترانش توران خانم با رضاخان سرتیپ پسر امیرنظام که مردى بسیار متعصّب و سختگیر
بود ازدواج کرد. سرانجام رضاخان بر اثر مهربانىها و سخنان مستدل عصمت خانم نرم
شده، دست از تعصّب و خودخواهى برداشت و به دیانت بهائى ایمان آورد. مولود خانم
(پروین)
با میرزا على اکبر خان میلانى محبّ السلطان روحانى پیوند زناشویى بست که مرحوم دکتر
فؤاد روحانى حقوقدان برجستهء امور نفتی حاصل این ازدواج است. امّا لیلى خانم علاوه
بر تحصیل مدرسهاى، زبان انگلیسى را نیز در حدّ مهارت فرا گرفت و نامههاى مادر و
دوستان امریکاییاش را از انگیسى به فارسى و از فارسى به انگلیسى ترجمه میکرد.
لیلی خانم در موسیقى نیز مهارت داشت ولى با کمال تأسّف در سن هیجده سالگى به بیمارى
حصبه درگذشت و مادر مهربان و حسّاس را براى همیشه داغدار کرد.
طایره خانم اوّلین بانوى بهائى ایرانى است که باب مکاتبه و مذاکره با بهائیان
امریکایى را گشود. نخست در سال 1325 هجری قمری (1907 م.) با میسن ریمى (Charles
Mason Reymey) و مستر اسپراک (Sprague) که به ایران آمده بودند به مذاکره پرداخت و
پس از بازگشت آنان به امریکا دوستى روحانى با آنان را از طریق مکاتبه ادامه داد.
هنگامى که دکتر مودى (Dr. Moudi) امریکایى در ایران ساکن شد طایره خانم در خدمات
امرى و اجتماعى با آن خانم خدوم همکارى مستمر داشت.5
عصمت خانم پس از مرگ شوهر یکسره وقت خود را صرف تبلیغ و ارشاد زنان هموطن خود کرد.
او با دختران شاه و همسران درباریان و دولتمردان به مذاکره و مباحثه میپرداخت و
سعى در روشن کردن اذهان آنان داشت. با حسن خلق و شیرینى گفتارش زود در دلها جا باز
مىکرد. اشعارش در کمال روانى و شیرینی بود و تحسین شنوندگان را بر مىانگیخت. بنا
به قول جناب بیضایى گویا طایره اشعار زیادی سروده ولى یا خود آنها را جمع نکرده یا
به تدریج این اشعار از میان رفتهاند.
طایره که به شدّت شیفته و والهء حضرت عبدالبهاء بود گه گاه سرودههاى خود را حضور
ایشان تقدیم مىکرد و به دریافت ا لواحى از سوى ایشان مفتخر مىشد. از میان این
الواح میتوان به دو لوح زیر اشاره کرد:
هوالله
اى طایرهء اوج محبّتالله، الان در اسکندریه مصر در دم صبح به تحریر این نامه
پرداختم. اشعار بدیع بلیغ که در خصوص مشرق الاذکار از قریحه مانند آب روان جارى شده
بود ملاحظه گردید. فىالحقیقه در نهایت حلاوت است الحمدلله به فیض جمال قدم شرق و
غرب در انتعاش است و علیک البهاء الابهىٰ. عع
و لوح دیگر
طهران کنیز عزیز جمال مبارک ورقهء منجذبه طایره علیها بهاءالله الابهىٰ
هوالله
اى سرگشته و سودایى جمال قدم غزل قربانى به دقّت مطالعه گردید. فى الحقیقه فصیح
است و بلیغ وبدیع است و ملیح حق با آنان است که از قرائتش منجذب گشتند و راه به کوى
دلبر مهربان جستند. از آه و فغان عاشقان است که ملکوت حسن و جمال آن معشوق مهربان
واضح و عیان گردد. امید از الطافحضرت رحمان چنان است که تأیید روز به روز تزیید
یابد تشنگان را عذب فرات هدایت دهى وبىنصیبان را به بحر بىپایان دلالت نمایى و
علیک البهاء الابهىٰ. عع
اینک چند بیت از غزل قربانى، غزلى که در لوح صادره به افتخار او به آن اشاره شده
است:
عید است و به قربان تو من جان کنم امروز / دشوارى مردن به خود آسان کنم امروز
پیش تو کنم جامه جان پاره و خود را / یک باره خلاص از غم هجران کنم امروز
تا چند کشم محنت دورى و صبورى / خود را از پى قرب تو قربان کنم امروز
جان را که به صد آه و فغان خلق سپارند / ایثار تو من خرّم و خندان کنم امروز
لبیک زنان بر سر کوى تو نهم روى / پس در حرمت شکوه ز حرمان کنم امروز
اوّل بدل سرمه بدان گونه که رسم است / خاک قدمت زینت مژگان کنم امروز
از مروه مهرت به صفا با قدم سعی / رقصى بسزا بر سر میدان کنم امروز
دل دلو صفت در رسن زلف تو بندم / در زمزم آن چاه زنخدان کنم امروز
برای ملاحظهء تمامی این غزل به کتاب تاریخظهورالحق(جلد هشتم) رجوع فرمایید.
از او غزلیات دیگری نیز در دست است که
برخی را به جناب طاهره نسبت دادهاند (از جمله در کتاب قرّة العین که به مناسبت
صدمین سال شهادت ایشان منتشر شده).
مقالاتی از طایره در ۶ شماره روزنامهء ایران نو سال اوّل منتشر شده؛ در یک شماره با
عنوان لایحهء خانم دانشمند، و بقیه با عنوان مکتوب خانم .
در زیر قسمتهایی از برخی مقالات او را به عنوان نمونه درج میکنیم:
«ای برادران وطن پرست! خودتان به نظر انصاف و دقت در اعمال و رفتار و کردار و
ظلمهای بی حد و وصف نسبت به ما طایفهء نسوان ملاحظه فرمایید که ما بیچارگان تا چه
اندازه تحمل جور و ستم و اعمال ناشایسته میکنیم و با کمال بردباری در صورت بی علمی
و نادانی همراهی و وفاداری میکنیم و در زمرهء بی قابلیتان و نادانان شمرده
میشویم.
آخر عدم قابلیت ما را در چه موقع امتحان فرمودید؟ کدام مدرسه و معلمه تعیین نمودید؟
کدام اسباب صنایع و علوم و تربیت و دیانت و امانت از برای ما فراهم آوردید که عدم
قابلیت و بی استعدادی ما بر شما معلوم شد؟
ای اخوان وطنپرست! شما را به انصاف و شرافت و مروت و دیانت و ناموسپرستی خودتان
واگذار کردیم. از درگاه خداوند یگانه با نهایت عجز و نیاز رجا مینماییم که نفس
متصف و نظر دقیق و فکر عمیق و گوش لطیف به تمام بندگان خود عطا فرماید تا آنکه خوب
از بد، حق از باطل، جاهل از عالم، مظلوم از ظالم، دوست از دشمن، نور از ظلمت، و
امانت از خیانت شناخته و تمیز داده شود. تمام اینها در ظل کلمهء انصاف و تحقیق است.
اما هزار افسوس:
نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتاد / که گوشِ هوش به مرغان هرزه گر دادی
اگر هر کس هر چه میشنود از روی انصاف و دقت به صدد تحقیق برآید، در اندک زمان رفع
ظلم از مظلومان میشود و رایت نصرت عدالت مرتفع میگردد.
ای برادران عزیز! بیایید همتی نمایید تا بنیان ظلم نسبت به ما طایفه اناثیه را
براندازید و ما را از ننگ و سرزنش همسایگان متمدن نجات دهید که دیگر ما را وحشی
خطاب ننمایند و در این وطن عزیز کبیر که شمس عدالت و ترقی و تمدن و تدین [از آن]
طالع شده، ما بیچارگان صغیر و بدبخت نمانیم...»
در بخش دیگر مقاله روی سخن را متوجه بانوان کرده و ایشان را متوجه مقام بزرگ خود
مینماید:
«ای خواهران عزیز و این مظلومان وطن! از خواب غفلت بیدار شوید، چشم بصیرت بگشایید و
مقام خود را بشناسید که از ورطهء هلاکت و ذلالت و بدبختی رهایی جویید. به هوش آیید
و نظر نمایید که نوع شما در تمام عالم دارای صنایع و علوم و کسب و هنر و دیانت و
امانت و صداقت و راستی و درستی و عصمت و عفت و تدین شده. آخر این خواهران عزیز!
قدری با اعمال و رفتار خود نظر نموده انصاف دهیم که عمر شریف خود را صرف چه موهومات
نموده و شوهران خود را تا چه اندازه خانه خراب و پریشان روزگار کردهایم ... غفلت و
نادانی و جهالت بس است. خیالات فاسده
تا چند... آیا میدانید که خانمی و عزت و شوکت و حرمت به واسطهء پارچههای رنگارنگ
و سنگهای قیمتی و خودآرایی و خودپرستی و عصرانه و شیرینی و صدر نشینی و تفوق بر
سایرین و خدمهء متعدده نیست؟ بلکه عزت و سرمدی دوجهانی به واسطهء معرفت و کمالات و
دیانت و امانت و علم و هنر و عصمت و عفت است. پس هر که دارای این مقامات شد ذات او
از این گونه شئونات ظاهره مقدس و منزه است... خادمهء وطن عزیز – طایره»
ایران نو، سال 1، شماره 84، 8 دسامبر 1909
از نامهء دیگر:
« ... مردم هر مملکت تقریباً به دو قسمت متساوى از ذکور و اناث مرکب میشوند و در
هر مملکتى که طایفهء اناثیه بىتربیت ماندند، در آن مملکت ترقى و تمدّن غیر ممکن
است. زیرا که تربیت و تمدّن اطفال به عهدهء مادر است و همچنان راحت و ثروت مردان به
واسطهء وجود نسوان تربیت شدهء با تمدّن است. چنانچه در تواریخ قدیم ایران حالِ
نسوان تربیت شده مسطور و مذکور است که جنس نسوان بر حسب استعداد فطرى و قواى خفى
خود به اداى وظایف عالیه موظّف و ممتاز بودند و مقامشان به درجهاى رسیده بود که
میان سلاطین فرس قدیم، خصوصاً در سلسلهء سلاطین ساسانى، دو تن از شاهزاده خانمهاى
ایرانى به تخت سلطنت جالس بودند و همچنین مقام نسوان در آن ایّام از روى تحقیقات
تاریخى به طورى ممتاز بود که ارواح ایشان در هنگام نماز و دعا یادآورى میشد.
چنانچه هنوز هم در میان زردشتیان امروزى که فرزندان فرس قدیم هستند، یادآورى ارواح
بعضى از نسوان در ادعیه معمول است. گذشته از تاریخ، هر گاه به ایلات مختلفهء خودمان
نظر نماییم، میبینیم که با وجود همه گونه تعدیات روزگار که حال مردم ایران را از
حدّ اعتدال خارج گردانیده استصفات صورى و معنوى زنان ایلاتى نسبت به زنان شهرى
بسیار امتیاز دارد.
چنانچه مشاهده مىشود، در هر کجا که مادران موصوف به صفات حسنه باشند اولادشان نیز
صفاتاً شبیه به امهاتشان میشوند و از این جهت است که وجود ایلات ما در ایران نو به
طورى که از حسن خدمات بختیاریان مشاهده کردهایم، براى همه گونه ترقیات مملکت
سرمایهء بزرگى میباشند. پس بنا بر این در صورتیکه سیاسیون و عمّال دولت را در ضمن
نقشهء ترقى مملکت تربیت صحیحهء بنات وطن منظور شود، یقین میدانم که به خواست
خداوند متعال تمام ترقیات و سعادات وطن عزیز ما در اندک زمان به ظهور خواهد رسید و
به واسطهء تربیت و ترقى امّهات در حال و مآل فرزندان این خاک آثار ترقیات عالیه
پدیدار خواهد شد...امیدوارم که این آرزو و تمناى کمینه در نظر پاکبینان مقبول افتد
و همراهى فرمایند تا خدّام وطن عزیز به اداى تکالیف خود قیام نموده و به تربیت
نسوان و اطفال اناثیه کوشند. خادم و فدایى وطن عزیز، طایره»
ایران نو، سال 1، شماره سپتامبر 1909)، ص2.
عصمت خانم در سن ۵۱ سالگى دچار ورم داخلى بدن شد و بسترى گشت. او به قدرى عاشق
تبلیغ بود که در همان حال کسالت شدید که پزشک مشغول کشیدن آب از ورم و دمل
اندرونى بدن او بود با او و دیگر اطرافیانش مذاکرهء تبلیغى میکرد.
روز جمعه بیست و دوّم ماه ذى الحجة سال 1329 ﻫ. ق (24 نوامبر 1911) از افراد
خانواده و دوستانش خواست که گرد او جمع شوند تا از همهء آنان سپاسگزارى و خداحافظى
کند، آنگاه تمثال مبارک حضرت عبدالبهاء که دو روز قبل دریافت کرده بود بوسیده بر
روى سینهء خود گذاشت و خواهش کرد او را دراز نموده، دیگر با او سخن نگویند. این
آخرین سخنان او بود و چند ساعت بعد درگذشت. حضرت عبدالبهاء لوحى در طلب آمرزش و
بیان مقام و ارزش روحانى او نازل فرمودند که متأسّفانه بدان دسترسى حاصل نشد ■
یادداشتها
1 - در تهیه این مقاله از تحقیق خانم افسانهء نجم آبادی با عنوان "نونگاری زن و
زنانگی در عصر قاجار" مجلهء نیمهء دیگر، دوره دوّم شماره سوم زمستان 1375 سود بسیار
بردهام. خانم دکتر نجم آبادی اظهار امیدواری میکند که نوشتهء ایشان «آغازى شود
براى کارى پژوهشى دربارهء زندگى و افکار او.»
2- نسقچی: نظم دهنده، ناظم، فرّاش مأمور تنبیه و سیاست، میر غضب، نسقچی باشی و
پلیس مأموران تنبیه و سیاست.
3- لای جرز یا دیوار گذاشتن یک نوع تنبیه فئودالها در قرون وسطی و در زمان قاجاریه
بود.
4- نام برادر عصمت خانم عیسى خان بوده که در سال ۱۳۲۶ ﻫ. ق در پاریس درگذشته است.
5- دکتر سوزان مودی به تأسیس مدرسهء تربیت و کلاسهاى درس اخلاق روزهاى جمعه، لجنهء
خدمات اطفال و ترقّى نسوان همّت گماشت. سرانجام پس از ۲۵ سال خدمت به ایران در سنّ
83 سالگى صعود کرد. در تشییع جنازهء ایشان دختران مدرسهء تربیت با دسته هاى گل و با
شکوه بسیار شرکت کردند.
منبع مقاله- پیام بهائی شماره 314
سایت دنیای بهائی:
- 21311 رؤیت
افزودن دیدگاه جدید