حمد مقدّس از عرفان ممکنات و منزّه از ادراک
مدرکات مليک عزّ بی مثالی را سزاست که لم يزل
مقدّس از ذکر دون خود بوده و لايزال متعالی از وصف
ما سوی خواهد بود احدی به سماوات ذکرش کما هو
ينبغی ارتقاء نجسته و نفسی به معارج وصفش علی ما
هو عليه عروج ننموده و از هر شأ نی از شئونات عزّ
احديّتش تجلّيات قدس لا نهايه مشهود گشته و از هر
ظهوری از ظهورات عزّ قدرتش انوار لا بدايه ملحوظ
آمده چه بلند است بدايع ظهورات عزّ سلطنت او که
جميع آنچه در آسمانها و زمين است نزد ادنی تجلّی
آن معدوم صرف گشته و چه مقدار مرتفع است شئونات
قدرت بالغه او که جميع آنچه خلق شده از اوّل لا
اوّل الی آخر لا آخر از عرفان ادنی آيه آن عاجز و
قاصر بوده و خواهد بود هياکل اسماء لب تشنه در
وادی طلب سرگردان و مظاهر صفات در طور تقديس ربّ
ارنی بر لسان موجی از طمطام رحمت بی زوالش جميع
ممکنات را به طراز عزّ هستی مزيّن نموده و نفحه از
نفحات رضوان بی مثالش تمام موجودات را به خلعت عزّ
قدسی مکرّم داشته و به رشحه مطفحه از قمقام بحر
مشيّت سلطان احديّتش خلق لانهايه بما لا نهايه را
از عدم محض به عرصه وجود آورده لم يزل بدايع جودش
را تعطيل اخذ ننموده و لا يزال ظهورات فيض فضلش را
وقوف نديده از اوّل لا اوّل خلق فرموده و الی آخر
لا آخر خلق خواهد فرمود و در هر دوری از ادوار و
کوری از اکوار از تجلّيات ظهورات فطرتهای بديع خود
خلق را جديد فرموده تا جميع آنچه در سماوات و
ارضينند چه از آيات عزّ آفاقيّه و چه از ظهورات
قدس انفسيّه از باده رحمت خمخانه عزّ احديّتش
محروم نمانند و از رشحات فيوضات سحاب مکرمتش مأيوس
نگردند چقدر محيط است بدايع فضل بی منتهايش که
جميع آفرينش را احاطه نموده بر مقامی که ذرّه در
ملک مشهود نه مگر آنکه حاکی است از ظهورات عزّ
احديّت او و ناطق است به ثنای نفس او و مدلّ است
بر انوار شمس وحدت او و به شأنی صنع خود را جامع و
کامل خلق فرموده که اگر جميع صاحبان عقول و افئده
اراده معرفت پست ترين خلق او را علی ما هو عليه
نمايند جميع خود را قاصر و عاجز مشاهده نمايند تا
چه رسد به معرفت آن آفتاب عزّ حقيقت و آن ذات غيب
لا يدرک عرفان عرفاء و بلوغ بلغاء و وصف فصحاء
جميع بخلق او راجع بوده و خواهد بود صد هزار موسی
در طورطلب بندای لن ترانی منصعق و صد هزار روح
القدس در سماء قرب از اصغاء کلمه لن تعرفنی مضطرب
لم يزل به علوّ تقديس و تنزيه در مکمن ذات مقدّس
خود بوده و لا يزال به سموّ تمنيع و ترفيع در مخزن
کينونت خود خواهد بود متعارجان سمآء قرب عرفانش جز
به سر منزل حيرت نرسيدهاند و قاصدان حرم قرب و
وصالش جز به وادی عجز و حسرت قدم نگذاردهاند چقدر
متحيّر است اين ذرّه لا شیء از تعمّق در غمرات
لجّه قدس عرفان تو و چه مقدار عاجز است از تفکّر
در قدرت مستودعه در ظهورات صنع تو اگر بگويم به
بصر در آئی بصر خود را نبيند چگونه تو را بيند و
اگر گويم بقلب ادراک شوی قلب عارف به مقامات تجلّی
در خود نشده چگونه ترا عارف شود اگر گويم معروفی
تو مقدّس از عرفان موجودات بوده و اگر بگويم غير
معروفی تو مشهود تر از آنی که مستور و غير معروف
مانی اگر چه لم يزل ابواب فضل و وصل و لقايت بر
وجه ممکنات مفتوح و تجلّيات انوار جمال بي مثالت
بر اعراش وجود از مشهود و مفقود مستوی مع ظهور اين
فضل اعظم و عنايت اتمّ اقوم شهادت مي دهم که ساحت
جلال قدست از عرفان غير مقدّس بوده و بساط اجلال
اُنست از ادراک ما سوی منزّه خواهد بود . به
کينونت خود معروفی و به ذاتيّت خود موصوف و چقدر
از هياکل عزّ احديّه که در بيداء هجر و فراقت جان
باختهاند و چه مقدار از ارواح قدس صمديّه که در
صحرای شهود مبهوت گشتهاند بسا عشّاق با کمال طلب
و اشتياق از شعله ملتهبه نار فراق محترق شده و چه
بسيار از احرار که به رجای وصالت جان دادهاند نه
ناله و حنين عاشقين به ساحت قدست رسد و نه صيحه و
ندبه قاصدين و مشتاقين به مقام قربت در آيد ...
حضرت بهاءالله : منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله
ص50
با دوستان خود به اشتراک بگذارید