• صفحه نخست
  • درباره ما
    همه در دنیائی کوچک زندگی می کنیم . آرمان ها و اهدافی یگانه داریم و همگی برای دست یابی به آن تلاش می کنیم . دردها و شادی های یکسانی را تجربه کرده ایم و با چالش ها و مشکلاتی مشترک روبرو هستیم. بیائید دقایقی از ا ین دنیا سفر کنیم و به دنیای بهایی برویم . دنیائی که در دل دنیای ماست . ببینیم چگونه مفاهیم ، ارزش ها و عقاید ، زندگی و حیات ، خدمت و فعالیت در آن معنا می یابد و جلوه می کند و عالم بهائی چگونه و تا چه اندازه توانسته است با تلاش های مستمر، این نحوه حیات را در زندگی خویش و در تلاش برای خدمت و مساعدت به عالم انسانی جلوه بخشد و نمایان سازد. شما را به مشارکت در ساختن دنیائی متعالی تر و بهتر دعوت می کنیم . با ما در سایت...
    Stay
  • تماس با ما

    تماس

    Stay
  • بخش ها
  • فعالیت ها

مفهوم کار در دیانت بهایی

هوشنگ خضرائی
مقدمه: مقاله ای که ذیلاً به نظر خوانندگان ارجمند می رسد مطالعه ای است کلّی در مفهوم کار در دیدی فلسفی و علمی در پرتو روشنائی که اصول و تعالیم بهائی در این مسئله می افکند.

مفهوم کار در دیانت بهایی
هوشنگ خضرائی


مقدمه: مقاله ای که ذیلاً به نظر خوانندگان ارجمند می رسد مطالعه ای است کلّی در مفهوم کار در دیدی فلسفی و علمی در پرتو روشنائی که اصول و تعالیم بهایی در این مسئله می افکند. اگرچه مجال آن نخواهد بود که بتوانیم در جزئیات و مناظر گوناگون موضوع کار که در جریان مراحل صنعتی و بعد صنعتی
(Industrial & post – industrial) جامعۀ انسانی روز بروز پیچیده تر می شود وارد شویم ولکن در دیدگاه بسیار کلّی سعی می نمائیم نقطۀ شروع خطوط اصلی این مسئله را مشخص نمائیم.
کار چه در مباحث علوم اقتصادی و چه در اقتصاد به عنوان یک فرایند (Process) حیاتـی جوامـــع انسانــی از عناصر و عوامل اصلی است. بسخــن کولیــر (1986) A. J. Culyer : "ماشین – ساعت و کار – ساعت و یا کارگر – ساعت از درآیندهای (Inputs) های اصلی در ساختار – کنش Structure – Function تولید هستند" (1) نباید فراموش کرد که هیچ ماشین حتّی پیچیده ترین دستگاه خودکار (Robot) مستقل از اندیشۀ انسانی که آنرا بوجود آورده و آنرا مراقبت و نگهداری می کند و صحت کار آنرا کنترل و تضمین می نماید نیست. باید قبول کرد که سرانجام همه چیز به انسان، هوش، اندیشه و توانائی او در آفریدن باز می گردد. در پیامی از حضرت شوقی ربّانــی ولیّ امرالله می خوانیم: "هر اندازه ماشین های مختلف پیشرفته شوند انسان بهرحال پیوسته برای کسب معاش باید به کار و زحمت پردازد. کوشش بخشی جدائی ناپذیر از زندگی انسان است. کار ممکن است با تغییر شرایط اشکال مختلف بخود بگیرد ولی همیشه بعنوان عاملی در زندگانی ما موجود است. زندگی یک تلاش است. پیشرفت همیشه در سایۀ تلاش ممکن می شودو بدون آن زندگی مفهوم و معنای خود را از دست می دهد پیشرفتهای ماشینی کار و کوشش را غیرضروری ننموده است بلکه بآن شکل تازه ای بخشیده و بر ما در این مسئله دریچۀ تازه ای گشوده است" ترجمه (2).
باز هم متذکر می شویم که مدعی آن نیستیم که این مقاله بررسی جامع و فراگیری از موضوع کار باشد.
واژه شناسی - کار واژه ای پهلوی است و دارای معنای گوناگون چون پیشه – هنر – امر – شأن- رفتار – کردار – رنج – زحمت – ساختمان – نیاز – پند – فن و غیره است. در زبانهای باختر زمین کلمه (labor) یا (labour) دقیقاً بهمان معنای فوق می آید و واژۀ (Travail) در زبان فرانسه بمعنای کار از کلمۀ Tripalus اشتقاق یافته که آلتی است سه شاخۀ آهنین که برای مهار کردن چهار\ایان در موقع نعل کردن آنها بکار می رود و لغت Travailler یعنی کار کردن ریشۀ لاتینش Tripaliar که معنایش شکنجه دادن است. ما در مطالعۀ مسائل مختلف واژه شناسی را تقریباً بطور ثابت، در حدود امکان و جهد همّت خود قرار داده ایم بدان جهت که این اغتنام فرصتی است تا با صرف وقتی کم و با نظری کوتاه باستان شناسی واژه را که در حقیقت نمایان گر تحول دانش شناسی Epistemology آنهاست مورد توجّه قرار داده بر آگاهی خود بیافزائیم.
تعریف کار - تعریف مسئله در آغاز یک مقالۀ تحقیقی فقط به آن خاطر است که نگاهی بآنچه تاکنون دیگران در آن مورد گفته اند کرده باشیم و آن موجب نمی شود که در پایان مقاله بار دیگر تعریف جدیدی را بدست ندهیم. زیرا بهرحال از خلال خود مقاله عناصر و ابعاد تازۀ مسئله روشن و مورد بحث قرار می گیرد و تعریف تازه ای را با وسعت و عمق بیشتر ممکن می سازد. مطالعۀ تعریف هم بموازات بررسی واژه شناسی روش دیگری است برای مقایسه مراحل تحولی "دانش شناسی" موضوع مورد بحث اُ. تول (1973) O. Toole کار را چنین تعریف می کند: "کار فعالیتی است که چیزی دارای ارزش از آن بوجود آید" (3) دیویس و شکلتــــــــــون (1975) Davies & Shakleton می نویسند که کار در رابطه با فرد دارای نقش های گوناگون است و بوجه اخص در عزّت نفس از دو طریق ملاحظه می نماید. اوّلاً بفرد اجازه می دهد که آقای خود و محیط زندگی خود باشد. ثانیاً با اشتغال به فعالیتی که تولید کنندۀ محصولی "مفید" و دارای ارزش باشد فرد می تواند ارزش و لیاقت اجتماعی خود را بسنجد و به ثبوت رساند" (4) البتّه در دیدی صرفاً اقتصادی و در ارتباط با کار ارزش بگونه ای دیگر تشریح می شود. در تئوری ارزش در رابطه با کار Labor Theory of Values انعکاس مخارج تولید در ارتباط با زمانی که کار برای تحقق لازم دارد با ارزش تعبیر می شود (5) ولی ما به موضوع ارزش در این مقاله از دیدگاه عمومی تری می نگریم.
در بارۀ مسئلۀ وجود ارزش بعنوان یکی از معرف های اصلی پدیدۀ کار کارل مارکس K. Marx می گوید: " هیچ چیز نمی تواند دارای ارزش باشد بدون آنکه معرف نوعی "فایده" باشد. اگر آنچه حاصل می شود بی فایده است پس آنچه بآن می انجامد نیز فاقد ارزش است" (6).
پ فولکیه P. Foulquie می نویسد که کار عبارت از فعالیّتی است منظّم با هدف تولید "محصولی" "مفید" (7) در اینجا اوّلاً کلمات "محصول" و "مفید" با یکدیگر آمده است و ثانیاً نظم بعنوان عاملی اصلی و مهمّ در کار ذکر شده است. همۀ این عناصر ما را بتفکر می خوانند یادآور می شویم که در دید اقتصادی کار یک عنوان کلّی است که به مجموعۀ خدماتی که به تولید محصول Product می انجامد و نیروی انسانی و توانائی و امکانات جسمی و روانی وی را بکار می برد اطلاق می گردد.
منشأ و ماهیت کار - م – جی – آدلر (1993) M. J. Adler می نویسد "ویژگی کار به عنوان داشتن "محصول" "مفید" در رابطه با عوامل اقتصادی و ملاحظاتی بر منافع اجتماعی بیان شده است. این معنی که کار الزاماً بر داشتن محصول مادی استوار باشد ناقض معنی آن نیست وقتی که از کار محصولی که ظاهراً از جهت مادی و مالی در ثروت ملّی نمی افزاید" (8) آدام اسمیت A. Smith می گوید "کار، گاهی محصولی مادی دارد ولی اوقات دیگری هم هست که کار محصول مادی ندارد. بعضی اوّلی را تولیدی می انگارند و دومی را غیر تولیدی بسی کارها که بسیار مورد احترام جامعه است می تواند باین اعتبار غیر تولیدی بحساب آید. اسمیت می گوید همۀ کسانی که در سیستم قضائی یا دستگاه انتظامی یک مملکت بخدمت مشغولند ظاهراً فاقد تولیدند و بنابراین کار نمی کنند. این منطقی نیست آیا کار یک هنرپیشه، یک سخنران در مسائل اجتماعی و تربیتی و نغماتی که یک موسیقی دان ایجاد می کند و آنهمه روح افزاست. چون چیزی علمی الظاهر تولید نمی کند کار نیست؟" (9).
ما از مرزهای اسمیت هم پا فراتر می نهیم و تبسم یک کودک یکساله به مادر و پدر را در نظر می گیریم آیا این را برای کودک نمی توان کاری محسوب داشت؟ شاید در این مورد گفته شود که مداخله نقش محسوب داشت؟ شاید در این مورد گفته شود که مداخلۀ نقش آگاهی (Consciousness) را در عناصر اصلی کار نیز باید منظور داشت. کودک در این سن آگاهانه تبسم نمی کند چون هنوز "خویشتن" وجودی (Existential self) خود را نمی شناسد. با این همه آنچه در این مورد از کودک ظاهر شده کار اوست و محصول آن یعنی تبسم دارای ارزش است اگرچه دارای قیمتی نمی باشد و شاید بتوان گفت که جز در بازار محبّت آنهم تنها با معاملۀ پایاپای خریداری ندارد. وقتی مادر تبسم خودرا ابراز کرد کودک با تبسم متقابل بآن پاسخ می دهد.
"لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت "(ایرج)
آیا کار مادر هم همراه کار کودک چون محصولی مادی ندارد کار محسوب نیست؟
اگر مادر دیدگاهی صحیح و وسیع آگاهی را در مسئلۀ کار مداخله ندهیم نتیجه اش اینست که نقش عامل "آگاهی" جز تحدید مفهوم عظیم کار حاصلی دیگر نداشته باشد. تحلیل و تشریح این نقش و خود عامل آگاهی ما را به اهمیّت آگاهی در دیدگاهی وسیع تر واقف می سازد.
کامبل فلاماریون (1925 – 1842) C. Flamarion در اثری تحت عنوان کار جهانی آنرا یک فرایند جهانی (Universal Pricess) قلمداد می کند. وی آفرینش را سیستمی عظیم و پیچیده می داند که در آن هیچ چیز متوقّف نیست و هرجا حرکت است فعالیت است و همه جا در عالم وجود حرکت است و جمیع این حرکات را علتی و غایتی و هدفی است و اگر نیک بنگریم همه در چارچوب نظمی جهانی صورت می گیرد. اگر آگاهی انسان را در حصول کار بعنوان مفید و تولید کننده مداخله دهیم آنوقت ناگزیر بخشی عظیم از کار جهانی را باید انکار کنیم در حالیکه:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخــوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبــردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری (سعدی)
معنای این فرمانبرداری پیوستن به این فرایند عظیم جهانی است. هم آهنگی با آن و شناخت آنچه ما را مقدر است و بر آن مقدریم بآن فرایند جهانی بپیوندیم. از کوچکترین ذرات تحت اتمی گرفته تا کهکشانها و کرات و اقمار، از موجودات تک یاخته ای گرفته تا نباتات و حیوانات و بالاخره انسان همه منعکس کنندۀ این اصل جهانی و فرایند جهانی یعنی کار هستند. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: "بلی سعی و کوشش و جهد و ورزش لازم و واجب و فرض و قصور و فتور مذموم و مقدوح بلکه شب و روز آنی نباید مهمل بود و دقیقه ای نباید از دست داد. چون کائنات سائره باید لیلاً و نهاراً در کار مشغول شد و چون شمس و قمر و نجوم و عناصر و اعیان ممکنات در خدمت مداومت کرد" (10)
ما به هیچ وجه منکر اهیمّت آگاهی در این مورد نیستیم بلکه با توجّه به جهانی بودن این فرایند عظیم معتقدیم که آگاهی جهانی Universal Consciousness که از عقل کل Univesal Reason تشتّت می گیرد ودر همه جا مدخلیت دارد خاص انسان و آگاهی انسانی Human Consciousness نام دارد (1985) H. Khazrai (11).
عواملی را که تاکنون علما و فلاسله به آن پرداخته اند شامل تولید "محصول" (Product) و فایده (Utility) و ارزش (Value) و آگاهی (Consciousness) بوده اند. نقش اخلاق در میان این گروه عوامل از آنجا که اوّلاً سخن از ارزش رفته است و ثانیاً آگاهی از شروط و عوامل اصلی است آشکار است. بعبارت دیگر آگاهی اخلاق (Conscience) در مسئلۀ آگاهی عمومی بر خود این آگاهی حکم داور را دارد.
منشأ کار در انسان -کار به عنوان برآیند (Out put) سیستم پیچیدۀ وجود انسان ریشه اش در هستۀ عاطفی روان (Psyche) قرار دارد. نیازهای گوناگون در مجموعه های غامض تشکیل هستۀ اصلی نیرو یا انرژی روانی را می دهد که بعضی انسان را بسوی کار می رانند و بعضی دیگر وی را بانجام آن می خوانند. نیازهای فیزیولوژیک مانند احتیاج به غذا، لباس و مسکن همه اصالۀ جنبۀ مادی دارند و انسان را بسوی کار کردن "می راند" بعضی دیگر نیازها مانند نیاز به محبّت به دیگران که بروزش ادای وظایف Duty است (با تکلیف Obligation اشتباه نشود) و قطب دیگر آن یعنی نیاز به محبّت دیدن و مورد محبّت واقع شدن و نیاز بحرمت (Respect) که دو قطبش نیاز به حرمت نهادن به دیگران یا به آدابی رسومی و یا قانونی است از یک سو و نیاز به مورد حرمت قرار گرفتن که در مرکز آن عزّت نفس (Self Respect) قرار دارد می باشد و یا نیاز به ارتباط و زیستن با دیگران و نیاز به مفید بودن و مثبت بودن و بسیاری نیازهای دیگر که ورود در بحث در بارۀ آنها می تواند ما را از موضوع مورد بررسی که در پیش داریم باز دارد. ولی بهرحال برآیند تحول یافته و تکامل یافته بر آنها حالت تحقق خویشتن Self Actualization (1967 A. Masliw ) قرار دارد (12) ما را به کوشش و کار می خوانند.
نظری کوتاه به تاریخچۀ جهت گیری اجتماعی انسان در برابر کار
بررسی های انجام شده (1982) Tilgher (13) نشان داده است که یونانیان به کار با تنفر می نگریستند و آنرا نوعی نفرین می انگاشتند. رومیان و عبرانیان نیز جهت گیری اجتماعی – عاطفیشان از همین قبیل بود. مسیحیان در آغاز سنت یهودیان را پیروی نموده کار را نوعی تنبیه از طرف خداوندی تلقّی می کردند. اساس این نحو تفکّر و جهت گیری ذهنی مربوط به افسانۀ مذهبی است که در کتاب عهد عتیق در سفر پیدایش باب سوم از نافرمانی آدم و خوردن وی از درخت شناسائی نیک و بد مذکور است و در آن می خوانیم که آدم و حوا هردو تنبیه شدند:
"و بزن گفت الم حمل تو را بسیار افزون گردانم. یا الم فرزندان خود را خواهی زائید... و بآدم گفت چون سخن زوجه ات را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر فرموده گفتم از آن نخوری پس بسبب تو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد... تا وقتی که بخاک راجع گردی که از آن گرفته شدی... پس خداوند خدا او را از باغ عدن بیرون کرد تا کار زمینی را که از آن گرفته شده بود بکند" (14) در جامعۀ مسیحی بتدریج این نگرش تغییر یافت و اندیشه های مارتین لوتر و کالون کار را پدیده یا فرایندی مثبت معرفی نمودند.
در اسلام پیروان بکار تشویق شدند و کار از وظیفه ها و فریضه های دینی قلمداد شده است: "و جعلنا نومکم سباتاً و جعلنا اللیل لباساً و جعلنا التها و معــاشاً" (15) و نیز می فرمایند"لاتجعل یدک مغلولةُ الی علقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً (16).
مفهوم کار در مبادی روحانی و تعالیم بهائی.
در دیانت بهائی پیروان از دوری گزیدن از اجتماع و پرداختن بریاضات نهی شده اند و به زیستن در میان جامعه و همگان را از ثمرۀ کوشش خود بهره منــد نمودن تعلیم یافته اند.
"... الیوم باید از انزوا قصد فضا نمایند و بما ینفعهم و ینتفع به العباد مشغول گردند" (17).
"یا اهل الارض انزوا و ریاضات شاقه بعزّ قبول فائز نه. صاحبان بصر و خرد ناظرند باسبابی که سبب روح و ریحانست. امثال این امور از صلب و ظنون و بطن اوهام ظاهر و متولّد، لایق اصحاب دانش نبوده و نیست..." (18) در دیانت بهائی تکدّی نیز نهی شده است: لا یحلّ السؤال و من سئل حرّم علیه العطاء قد کتب علی الکلّ ان یکسب و الّذی عجز فللوکلاء و الاغنیاء ان یعیّنوا له ما یکفیه..." (19) در تبیین این آیۀ مبارکه حضرت عبدالبهاء می فرمایند:
"...تکدّی حرام است و بر گدایان که تکدّی را صفت خویش نموده اند انفاق نیز حرام است" (20) تکدّی را صفت خویش قرار دادن یعنی بی آنکه براستی فقیر باشند تفاقر نمایند و خود را نیازمند و بینوا معرفی کنند و از این رهگذر زندگی فارغ از زحمتی برای خود فراهم آورند و ای بسا ثروت هم بیاندوزند. در صورتیکه چه بسیار فقراء حقیقی که بخاطر عزّت نفس از اظهار فقر و بینوائی خودداری می کنند. در حقّ این فقرا حضرت بهاءالله می فرمایند: "فقرا امانت منند در میان شما پس امانت مرا درست حفظ نمائید و براحت نفس خود تمام نپردازید (21).
و امّا در مسألۀ کار در کتاب اقدس نازل: "یا اهل البهاء قد وجب علی کلّ واحد منکم الاشتغال بامر من الامور من الصنایع و الاقتراف و امثالها و جعلنا اشتغالکم بها نفس العبادة لله الحقّ. تفکّروا یا قوم فی رحمة الله و الطافه ثم اشکروه فی العشی و الاشراق" (22) و نیز می فرمایند: "هر نفسی به صنعتی یا کسبی مشغول شود و عمل نماید آن عمل نفس عبادت عندالله محسوب" (23) و در لوحی دیگر می فرمایند" "کل را بصنعت و اقتراف امر نمودیم او را از عبادت محسوب داشتیم. در اوّل امر باید ثوب امانت را از ید عطا که مقام قبول است بپوشی چه که اوست اوّل باب برکت و نعمت" (24) و باز می فرمایند: " ... زیرا هر نفسی باید کار و کسب و صنعتی پیش گیرد تا او بار دیگران را حمل نماید نه اینکه خود حمل ثقیل شود" (25) در آیۀ مبارکۀ کتاب اقدس اهل بهاء به اندیشه و تعمّق در این دستور خداوند خوانده شده اند (تفکّروا یا قوم) حال به تفکّر بنشینیم تا بر ما روشن تر شود که عوامل اصلی این دستور الهی کدامند. اوّلاً معلوم می گردد که کار کردن از واجبات است. امّا فراموش نکنیم که هیچ حکمتی در دیانت بهائی داده نشده مگر آنکه دقیقاً مبیّن رابطه ای از روابط ضروریۀ منبعث از حقائق اشیاء باشد. زیرا بفرمودۀ حضرت عبدالبهاء:
"دین مجموعۀ روابط ضروریه منبعث از حقائق اشیاء است" (26) وجوب کار گواه وجود عواملی در نهاد انسان و حتّی در نهاد کلّ عناصر عالم وجود است که در همۀ مراتب حرکت و جنبش و مآلاً کار را بشکلی سبب می شوند. در انسان این عوامل درونی راجع هستند بوجود همان سلسله نیازهائی که مختصراً آنها را یادآور شدیم و عبارتند از نیازهای حیاتی و سپس نیازهای برتر (Meta Needs)که آبراهام ماسلو (19) A. Maslow (27) آنها را به خوبی تشریح نموده است از قبیل نیاز به مفید بودن و خود را برای دیگران مفید یافتن و نیاز به تحکیم عزّت نفس خویشتن، نیاز به مشاهدۀ خشنودی کسیکه که بیاری ما نیازمند است، نیاز به خلاقیّت، نیاز به تفسیر و تحویل، نیاز به عدالت و بالاخره نیاز به بی نیاز بودن بدیگران است.
نیاز اگرچه ظاهراً گواه ضعف است ولی در حقیقت همانگونه که الفرد آدلر A. Adler می گوید قدرت انسان از ضعفش سرچشمه می گیرد و ما می گوئیم احساس این ضعف که منشأ قدرت است نفس نیازمندی در مفهوم وسیع و عمیق آن است. جمیع این نیازها در هستۀ عاطفی روان انسان منشأ نیروئی عظیمند و همگی شروع یک سلسله بهم تافته از انگیزه ها که در حقیقت بخش جنبش زای زندگی انسان می باشند. لهذا فریضۀ کار در دیانت بهائی یادآور پاسخ گوئی به این همه نیازهای فطری است که در وجود انسان بودیعه نهاده شده است و خشنود ساختن آنها موجب حیاتی طبیعی و سالم برای وی می باشد. از این رو کار در دیانت بهائی بــر خلاف آنچه گذشتگان می پنداشتند نه تنبیه محسوب است و نه شکنجه بلکه برعکس به تصدیق علوم اجتماعی و علوم انسانی عامل اصلی خشنودی و سرور محسوب می آید. اندیشه در این بیان خداوند: "... جعلنا اشتغالکم بها نفس العباده..." روشنائی شناخت را از دو خاستگاه بر این مسئله می افکند.
اوّلاً اینکه در همان هستۀ عاطفی در کنار نیازهای مذکور در فوق نیاز فطری دیگری هم وجود دارد که بفرمودۀ حضرت عبدالبهاء نیاز باعتلاء است (28) که در دیدی علمی مورد تحقیق و تحلیل روانشناسی با شهرت جهانی بنام اریک فرم E. Fromm (29) قرار گرفته است. کار علی الظاهر گویای کوششی مادّی و دنیوی است و مفهومی که در این دیدگاه از آن مستفاد می شود بکسب معاش و وسیلۀ نان آوری تعبیر می شود. اندیشه بر نیاز باعتلاء (Need to Transcendence) ما را به کشف مفهوم تازه ای برای کار هدایت می نماید. در فرایند کار ستایش و نیایش خدا را در دیدن اعتلاء بخشیدن Transendentalization به آن است. در حالیکه ما بآن اعتلاء نمی بخشیم ما با کوشش و کنکاش اعتلائی که داراست می بینیم. کار هم مثل هر ساختار دیگری دارای دو قطب است یکی مادی و دنیوی و دیگری معنوی و روحانی. شاید چنین بنظر رسد که همیشه قطب دنیوی و مادّی کار بر قطب معنوی و روحانی آن غلبه دارد. در واقع چنین نیست. اوّلاً تعادل Equilibrium از خواص همۀ ساختارها منجمله ساختار کار است در میان دو قطب آن. اگر در نظر آوریم که تمام مفاهیم اوّلیه ای که در تشکیل مفهوم پیچیدۀ کار شرکت می نمایند خود فرو ساختارهائی Sub – Structure هستند که قطبیت (Polarity) از ویژگی های آنهاست بنابراین ساختار غامض کار نیز معرف این قطبیت است، قطبیتی تمامیت یافته (An. Integrated Polarity) کار دارای محوری اصلی است بنام حرکت. و قطبیت در حرکت به صورت حرکت انجذابی و حرکت دفعی چهرۀ خویش را بما نشان می دهد. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: "... الحرکه ملازمه الوجود جوهریاً و عرضیاً روحیاً و جسمیاً..." (30) و نیز می فرمایند: "حرکت از برای وجود لزوم ذاتی است انفکاک ندارد یا حرکت ذاتیه است یا حرکت کمیه یا حرکت روحیه یا حرکت جوهریه..." (31) واضح است که هر حرکتی را علّتی است. علیّت در حرکت نیز خود حاکی از قطبیت است. روان انسان عرصۀ بروزات روحانی و جسمانی هر دو است و از آنجا علیّت روحانی و علیّت جسمانی یا مادی مشترکاً حرکت را که محور اصلی "کار" است بوجود می آورد (32) فرو ساختارهائی که در ساختار کلّی کار مشارکت دارند همگی واجد ویژگی قطبیت می باشند. این فروساختارها عبارتند از:
فایده (Utility) درای دو قطب است فایده برای خویشتن در جهتی خودگرا (Egocentric) و فایده برای دیگران در جهت دیگری گرائی (Altro – centric) حضرت بهاءالله می فرمایند: "ای بندگان من شما اشجار رضوان منید باید باثمار بدیعۀ منیعه ظاهر شوید تا خود و دیگران از شما منتفع شوند" (33).
محصول (Product) هر محصولی به هر شکل باشد معرف دو قطب است مادی و معنوی و لذتی که از آن حاصل می شود نیز هم مادی است هم معنوی. از یک محصول ممکن است دقیقاً آن نقش عملی که از آن انتظار داریم برآید ولی در همان حال ممکن است فاقد زیبائی باشد. جمال جنبۀ معنوی هر محصول است.
آگاهی (Consciousness) آگاهی از خویشتن و آگاهی از دیگران و دنیای خارج قطبین اصلی ساختار آگاهیند. ملاحظۀ داخلی در هر کار مترادف مداخلۀ این هر دو قطب آن است. حضرت بهاءالله می فرمایند:
"طراز اوّل و تجلّی اوّل ... در معرفت انسان است بنفس خود و بآنچه سبب علوّ و دنوّ و ذلّت و عزّت و ثروت و فقر است..." (34).
آگاهی اخلاقی (Conscience) عبارت است از آگاهی و تمایل به ایثار نفس خود برای ساختن چیزی مفید تر و دنیائی بهتر. این در مقابل تمایل و آگاهی ماست باحراز جایگاهی درخور موارد احترام برای خودمان بآن هدف که انسانی مفید شناخته شویم و این را عزّت نفس می نامند.
جمیع این فروساختارها نمایانگر یک حقیقتند که کار ساختاری و یا فرایندی است دارای دو قطب که یکی از آنها معنوی و روحانی است و دیگری مادی و دنیوی.
بحث و نتیجه (Discussion & Conclusion)
اکنون وقت آن رسیده که همۀ نکات اصلی که در جریان این مقاله تا اینجا مطرح شده مورد بحث قرار بدهیم.
وقتی شرائط کار را در قرون وسطی و وضعیتی که در آن کارگران و رعایا زندگی می کردند بخاطر می آوریم می توانیم از خود بپرسیم آیا آن نحوۀ کار نوعی شکنجه نبود. شکنجه ای که نه تنها در دوران نصیب کارگران بود که در واقع بردگانی بیش نبودند که شاید تنها فرقشان با غلامان این بود که خرید و فروش نمی شدند. بلکه به این نظر باید تاریخ غم انگیز خود بردگی را در سراسر جهان بر آن بیافزائیم. این نگاه به گذشته در وضعی صورت می گیرد که در زمان خود ما در شرائطی که بیش از 6/1 مردم جهان از گرسنگی مزمن رنج می بردند که همه زادۀ بی کاری و یا کاری غیر عادلانه پرداخت شده و حتّی اصولاً فقدان میان کار و فعّالیت است. از همه بدتر در زیر سنگینی فشار احتیاج جمعیتی عظیم از کودکان معصوم را می بینیم که در سنینی که باید در کلاسهای درس لااقل به آموختن خواندن و نوشتن مشغول باشند ناگزیرند با تن های رنجور و دلهای نومید بدنبال لقمه نانی از بام تا شام کارهائی که آشکارا مافوق توان آنهاست انجام دهند. اشک این محرومان را از قلم نویسندگانی چـون جـان اشتاین بک John Steinbeck در آثاری چون خوشه های خشم که شرح بخشی از آلام و دردهای جامعۀ بشری است در ادوار و مکانهای مختلف می خوانیم.
چنین است که بشر کار را مترادف شکنجه قلمداد نمود و در زبان فارسی هم چنانچه دیدیم یکی از معانی کار زحمت و رنج است. ژان لاکروا 1960 (J. Lacroix می نویسد: "کار کوششی دردآور است برای نجا ت از موقعیت. کار درگیری ماست با محیط تا بمنظور بهتر زیستن آنرا تغییر دهیم" (35) این وضعیت در طی قرن ها بلکه هزاره ها تا به امروز موجب بروز احساسات کهنی Archaic Feeling نزد انسان ها شده است که در افراد نوعی تنفر از کار بدرجات و اشکال مختلف ابراز می شود. عدم شوق و شور بکار و تحرک که به تنبلی تعبیر می شود گونه های مختلف دارد. یکی تنبلی با منشأ روانی است بعبارت دیگر جسم مستقیماً در آن نقش اصلی را ندارد و بیشتر پایه اش همین احساسات کهن است و ما آنرا تنبلی روانی ابتدائی می نامیم Primary Psychogenic Laziness دیگری تنبلی بخاطر داشتن شوق کاری است ک بآن فرد گماشتـه شده است. این تنبلی روانی ثانوی است Secondary Psychogenic Laziness در این مورد اختلل در کار انگیزه است بعلت عوامل خارجی این عوامل خارجی یا اجتماعی هستند و مربوط به عناصر انسانی در مراتب مختلف از کارگر تا کارفرما و یا مربوط به محیط کار می شوند که در چهارچوب محیط و ابراز کار فصول قابل توجّهی را از روانشناسی کار در کتب اشغال می نمایند (36).
ژان لاکروا سخن زیبائی در مورد کار دارد می گوید: " کار دنیا را انسانی می کند و انسان را روحانی می سازد" (37) کار آدمی را به جهان مرتبط می سازد و هردو یعنی انسان و دنیای خارج از وجود او دستخوش تحویل و تغییر می شوند انسان در حال تغییر دادن محیط تغییر می یابد. این خطاست اگر تصور کنیم که محیط در برابر انسان "منفعل" است و ما "فعال". روانشناسی محیط زیست و روانشناسی اجتماعی هردو بما می گویند چقدر محیط از مردمان گرفته تا شهر و خیابان کوه و دشت رودخانه با حضور فعّال خود ما را تغییر می دهند در حالیکه ما نیز آنها را بنحوی دگرگون می سازیم ویالاتو (1953) J. Vialatoux به تشخیص سه نوع فعّالیت در زندگی انسان پرداخته است.
1 – فعّالیتهای ابتدائی که به دوام زندگی انسان بخصوص از جهت مادّی مربوط است.
2 – فعّالیتهائی که مربوط به حیات مادّی نیست بلکه صرفاً روحانی است و معمولاً بدون تلاش خاصّ و فارغ از موانع به هدف می رسد(مگر اینکه این موانع مربوط به حیات مادّی باشد).
3 – در میان این دو فعالیّت بگفتۀ ویالاتو نوع فعّالیت دیگری است که هردو نوع قبل را بخدمت می گیرد یا به قول نویسنده فعالیّتهای حیاتی مادی را در خدمت مساعی روحانی بکار می برد (38) این همانیست که ما آنرا "کار" می نامیم. در جریان این نوع سوم است که روح در جهان مادّی نفوذ می کند و بگفتۀ لاکروا آنرا روحانی می سازد. لاکروا سخن پرودوم Proudhom را در بررسی خود از کار که گفته است "کار تراوش روح است" (Le travel est L emission de I esprit) ذکر نمود، و اضافه می کند که بر این تراوش روح بخارج آگاهی حضور دارد. آگاهی کمال یافته ترین فرآیند روان انسان می باشد و چه در تصوّر و چه در تحقّق به صورتی همراه است. گابریل مـــــدینیه G. Madinier می گوید که در آگاهی نقشی مترتب است (39) این نقش چیزی جز صورت و تصویری از کار نیست. لاکروا در مورد فوق گفته لاول Lavelle را تأکیــــــد می کند که "حضور کامل آگاهی بر بروز این محتوای روح (یعنی کار) در عالم خارج نامش نیک بختی است" آن کارگری که در دست هایش که از زحمت کار پینه بسته است و شامگاهان لوازم زندگی را برای همسر و کودکانش می برد و آنگاه که بآستانۀ کاشانه اش می رسد فریاد شادی فرزندانش از ورود او و آوردن آنچه خریــداری نمـــوده است می بیند سروری احساس می کند که هیچ شادی با آن برابری نتواند. آن دانشمندی که در بازگشت بآشیانه اش در خاطر کشف و شناخت اسرار تازه ای از هستی را می نگرد و با تبسمی بر لب همسر و فرزندانش را که در آشیانه را بر وی می گشایند در آغوش می کشد و آن اندیشمند (فیلسوف) که با تفکرات خود و محتوای خروشان گوناگون و پیچیدۀ خود دریائی را در نظرش مجسّم می کند که گاه اینجا و آنجا حقائقی بدیع را در نظر او جلوه گر می نماید، آن آموزگاری که با مشاهدۀ تغییر و تحوّل در اندیشه و احساس شاگردانش نقش اصیل توسعه و تحوّل را در نسل های آتیه می نگرد، آن موسیقی دان که با ساختن نغمات دلپذیر بروح ما قوّت می بخشد و تن های خسته از رنج های دنیوی را آسودگی می دهد و با چشمانی آکنده از اشک شادی و خشنودی در برابر تحسین انسانهائی که به ارزش هنری کار وی پی برده اند و آنرا دریافت نموده به تکریم ایستاده کف می زنند سر تعظیم فرود می آورد همه "کار" انجام میدهند و همه "نیک بخت" هستند. یک آرشیتکت و یک مهندس ساختمان همه با هم کار می کنند و سومی می کوشد آنچه را آن دو دیگر طرّاحی و محاسبه نموده اند بدرستی تحقّق بخشد. همۀ آنها کار می کنند و همۀ آنها بآنچه انجام میدهند یعنی به کـارشان عشق می ورزند. عشق حقیقی آنست که پیوسته خاطر ما را بخود مشغول دارد. آنچه نامش محصول است تجلی عشق ماست. ما بی عشق از ساختن و آفریدن هرچیزی عاجز خواهیم بود.
حضرت بهاءالله می فرمایند:"علّت آفرینش حبّ است" (40) این یک فرمول جهانی است و حضرت بهاءالله می فرمایند روح محبّت است. با کار ما روح ما در اشیاء دمیده می شود و بدینگونه است که آنچه از کار حقیقی ما حاصل آید تجلّی عشق ماست. این سخن ضمناً اشاره ایست بانتخاب کار که وظیفۀ اصلی سیستم اداری اجتماع است تا باستقرار عدالت بر اساس فرصت مساوی برای آماده کردن خود همۀ افراد کاری را بعهده بگیرند که برای آن ساخته شده اند. کاری که انسان برای آن ساخته شده به آن عشق می ورزتد. عشق در مقام نیاز می شود گفت نیاز نیازهاست. وقتی می توان گفت که ما نیازمند دانستن هستیم که بدانستن عشق می ورزیم. به این اعتبار عشق همه جا هست از آغاز تا انجام. زمانی دکارت گفت می اندیشیم پس هستیم. باید می گفت عشق می ورزیم پس هستیم. در خمودگی های روحی کار در نزد فرد کم کم به صفر می رسد. عشق هم در همین موقع بصفر رسیده است. در خمودگی های شدید روحی (Endogenous Depressions) اگرچه در تن چراغ زندگی با فروغی ناچیز روشن است ولکن مرگ روانی سایۀ غم انگیز خود را بر فرد افکنده است در نزد وی عشق همراه انگیزۀ کار کردن و اندیشیدن و خواستن مرده است. حال وقت آن است که دگر باره کار را در یک سخن کوتاه آخر (Short Epilogue) تعریف بکنیم.
سخن آخر
کار فرایندی است جهانی و در مورد انسان برآیندی است (Out put) از جوهر وجود (Essence of Existence وی بعنوان یک ساختار و سیستم (Structure – System) و بنابراین دارای دوقطب است: روحانی و جسمانی. خاستگاه انگیزۀ این فرآیند در انسان نیازهای فطری در هستۀ عاطفی شخصیّت وی هستند که پس از عبو از قلمروهای خِرَد و کنش بصورت کار بروز می نماید. در خاستگاه عاطفی نقش "عشق" در کار برترین است و گذشتن از قلمرو و خِرَد گواه حضور "آگاهی" (Consciousness) و داوری آگاهی اخلاقی (Conscience) بر آن می باشد. نیازهای اکتسابی در طی تحوّلات و تغییرات تاریخی – فرهنگی و فنی در هستۀ عاطفی شخصیّت سبب گسترش خاستگاه کار و دگرگونی در ساختار انگیزۀ آن و شکل و نقش کار در زندگی انسان می باشند. کار مجموعۀ روابط ضروریه منبعث از حقیقت انسان و حقیقت آفرینش (در دیدگاهی فراگیر) است که موجب تغییر و تحوّل انسان و دنیای برون از وجود وی هردو است. کار عبادت (بندگی) انسان است در هر دو دیدگاه زیر:
بعنوان عبد (بنده) یا آفریده در ارتباط با آفرینش (انسان – محیط زیست و کیهان)
نمودی از ستایش و نیایش وی در پیشگاه آفریدگار. (به طرح زیر توجّه فرمائید).
منابع
1 – Culyer A. J. Economics, Basil Black well, ((Oxford) 1985
2 – Shoghi Effendi (Guradian of the Baha’I Faith). Light of Guidance, From a letter written on behalf of Shoghi Effendi, Dec. 26, 1935.
3 – O’Toole. J. Work in America, Mit press, (Cambridge Mass 1973)
4 – Davies DR & Shakelton V.J, Psychology and work Methuen (London) 1975
5 – Bannock. G. Baxter R.E & Ress R. Dictionary Economics, Penguin Books, Middlesex 1972.
6 – Marx.K, Capital, Great Books (EB) Vol 50, 1993.
7 – Foulquie P. Dictionnaire de la langue philosophique PUF, Paris 1962.
8 – Adler. M. J Synthoscon Vol 1, Great Books, (EB) (London) 1993.
9 – Smith. A.An inquiry in to the Nature and causes of the wealth of Nations, GB (EB) Vol 36 1993
10 – حضرت عبدالبهاء – مندرج در گنجینۀ حدود و احکام (تألیف جناب اشراق خاوری) صفحۀ 75.
11 – Khazrai. H. A la Recherche d’une Nouvelle theorie de la personnalite, Universite paul Vallery (Montpellier 3), (These du Dri d’Etat) 1985
12 – Maslow. A.A Theory of Metamotivation. J. Human Psychology No 7 1967
13 – Tilgher. A. Work through the ages, Basic Books, (New York), 1962
14 – کتاب مقدّس – (عهد عتیق) سفر پیدایش باب سوم آیات 19، 18، 17، 16
15 – حضرت محمّد – قرآن کریم سورۀ نبأ آیات 9 – 11
16 – حضرت محمّد – قرآن کریم سورۀ اسراء آیۀ 31
17 – حضرت بهاءالله – مجموعۀ الواح نازله بعد از کتاب مستطاب اقدس – لوح بشارات – بشارت هشتم لجنۀ نشر آثار امری بلسان فارسی و عربی لانگن هاین – آلمان 137 بدیع.
18 – حضرت بهاءالله – مجموعۀ الواح نازله بعد از کتاب اقدس – کلمات فردوسیه – ورق دهم.
19 – حضرت بهاءالله – کتاب مستطاب اقدس – بند 147
20 – حضرت عبدالبهاء – مندرج در گنجینۀ حدود و احکام (تألیف جناب عبدالحمید اشراق خاوری) نشر لجنۀ ملّی نشر آثار امری – صفحۀ 352
21 – حضرت بهاءالله – کلمات مکنونۀ فارسی
22 – حضرت بهاءالله – کتاب مستطاب اقدس بند 33
23 – حضرت بهاءالله – مجموعۀ الواح نازله بعد از کتاب اقدس – لوح بشارات
24 – همانجا
25 – حضرت بهاءالله – لوح مندرج در گنجینۀ حدود و احکام صفحۀ 74
26 – حضرت عبدالبهاء – کتاب مستطاب مفاوضات – لجنۀ نشر آثار امری بزبان فارسی و عربی – لانگن هاین آلمان
27 – Maslow A.A theory of Mefamotivation. J of Human Psychology No 7 1967.
28 – حضرت عبدالبهاء – کتاب مفاوضات.
29 – Fromm. E. Man for Himself, Rinehard (New York) 1947
30 – حضرت عبدالبهاء – مندرج در کتاب امر و خلق (تألیف جناب فاضل مازندرانی) صفحۀ 142
31 – حضرت عبدالبهاء – خطابات جلد اوّل – خطب پاریس
32- Khazrai. H. A Quest for a New theory of Ethics (not published)
33 – حضرت بهاءالله – کلمات مکنونه مندرج در کتاب حیات بهائی (تألیف جناب عنایت الله سهراب) لجنۀ ملّی نشر آثار امری.
34 – حضرت بهاءالله – مجموعۀ الواح نازله بعد از کتاب اقدس – لوح طرازات – طراز اوّل – لجنۀ نشر آثار امری بزبان فارسی و عربی – لانگن هاین
35 – Lacroix. J. Les sentiments et la vie morale PUF (Paris) 1965
36 – Khazrai. H. Psicologia Aplicada ao Traballho (EDUFMA), Col Cienaias Sociais, (Sao Luis) 1988
37 – Vialatoux. J. La Signification Humaine du Travil, Ed Ouvrieres, (Paris) 1953
39 – Madinier G. La Conscience Morale. PUF, (Paris) 1966
40 – حضرت بهاءالله – کتاب دریای دانش نشر مؤسّسۀ انتشارات بهائی هند
41 – Khazrai. H. A Quest for a New System in Psychology. (Not yet published)
 

افزودن دیدگاه جدید

امکانات

فعالیت ها

سایت دنیای بهائی