ای برادر من شخص مجاهد که اراده نمود قدم طلب و سلوک در سبيل معرفت سلطان قدم
گذارد بايد در بدايت امر قلب را که محلّ ظهور و بروز تجلّی اسرار غيبی الهی است
از جميع غبارات تيره علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شيطانی پاک و منزّه فرمايد و
صدر را که سرير ورود و جلوس محبّت محبوب ازلی است لطيف و نظيف نمايد و همچنين
دل را از علاقه آب و گِل يعنی از جميع نقوش شبحيّه و صور ظليّه مقدّس گرداند به
قسمی که آثار حبّ و بغض در قلب نماند که مبادا آن حبّ او را به جهتی بی دليل
ميل دهد و يا بغض او را از جهتی منع نمايد چنانچه اليوم اکثری باين دو وجه از
وجه باقی و حضرت معانی باز ماندهاند و بی شبان در صحراهای ضلالت و نسيان مي
چرند و بايد در کلّ حين توکّل بحقّ نمايد و از خلق اعراض کند و از عالم تراب
منقطع شود و بگسلد و بربّ الارباب دربندد و نفس خود را بر احدی ترجيح ندهد و
افتخار و استکبار را از لوح قلب بشويد و به صبر و اصطبار دل بندد و صمت را شعار
خود نمايد و از تکلّم بي فايده احتراز کند چه زبان ناری است افسرده و کثرت بيان
سمّی است هلاک کننده نار ظاهری اجساد را محترق نمايد و نار لسان ارواح و افئده
را بگدازد اثر آن نار به ساعتی فانی شود و اثر اين نار به قرنی باقی ماند و
غيبت را ضلالت شمرد و به آن عرصه هرگز قدم نگذارد زيرا غيبت سراج منير قلب را
خاموش نمايد و حيات دل را بميراند به قليل قانع باشد و از طلب کثير فارغ مصاحبت
منقطعين را غنيمت شمارد و عزلت از متمسّکين و متکبّرين را نعمت شمرد در اسحار
به اذکار مشغول شود و به تمام همت و اقتدار در طلب آن نگار کوشد غفلت را به نار
حبّ و ذکر بسوزاند و از ما سوی الله چون برق درگذرد و بر بی نصيبان نصيب بخشد و
از محرومان عطا و احسان دريغ ندارد رعا يت حيوان را منظور نمايد تا چه رسد به
انسان و اهل بيان و از جانان جان دريغ ندارد و از شماتت خلق از حق احتراز نجويد
و آنچه برای خود نمی پسندد برای غير نپسندد و نگويد آنچه را وفا نکند و از
خاطئان در کمال استيلا درگذرد و طلب مغفرت نمايد و بر عاصيان قلم عفو درکِشد و
به حقارت ننگرد زيرا حسن خاتمه مجهول است ای بسا عاصی که در حين موت به جوهر
ايمان موفق شود و خمر بقا چشد و به ملأ اعلی شتابد و بسا مطيع و مؤمن که در وقت
ارتقای روح تقليب شود و باسفل درکات نيران مقرّ يابد . باری مقصود از جميع اين
بيانات متقنه و اشارات محکمه آن است که سالک و طالب بايد جز خدا را فنا داند و
غير معبود را معدوم شمرد و اين شرائط از صفات عالين و سجيّهء روحانيّين است که
در شرائط مجاهدين و مشی سالکين در مناهج علم اليقين ذکر يافت و بعد از تحقق اين
مقامات برای سالک فارغ و طالب صادق لفظ مجاهد در باره او صادق ميايد و چون بعمل
" (١) و الّذين جاهدوا فينا " مؤيّد شد البتّه ببشارت " (٢) لنهدينّهم سُبلنا "
مستبشر خواهد شد و چون سراج طلب و مجاهده و ذوق و شوق و عشق و وله و جذب و حبّ
در قلب روشن شد و نسيم محبّت از شطر احديّه وزيد ظلمت ضلالت شک و ريب زائل شود
و انوار علم و يقين همه ارکان وجود را احاطه نمايد در آن حين بشير معنوی به
بشارت روحانی از مدينه الهی چون صبح صادق طالع شود و قلب و نفس و روح را به صور
معرفت از نوم غفلت بيدار نمايد و عنايات و تأييدات روح القدس صمدانی حيات تازه
جديد مبذول دارد به قسمی که خود را صاحب چشم جديد و گوش بديع و قلب و فؤاد تازه
می بيند و رجوع به آيات واضحه آفاقيّه و خفيّات مستوره انفسيّه مي نمايد و بعين
اللّه بديعه در هر ذرّه بابی مفتوح مشاهده نمايد برای وصول به مراتب عين اليقين
و حق اليقين و نور اليقين و در جميع اشياء اسرار تجلّی وحدانيّه و آثار ظهور
صمدانيّه ملاحظه کند قسم به خدا که اگر سالک سبيل هدی و طالب معارج تُقی به ا
ين مقام بلند اعلی واصل گردد رائحه حقّ را از فرسنگهای بعيده استنشاق نمايد و
صبح نورانی هدايت را از مشرق کلّ شیء ادراک کند و هر ذرّه و هر شیء او را دلالت
بر محبوب و مطلوب نمايد و چنان مميّز شود که حقّ را از باطل چون شمس از ظلّ فرق
گذارد مثلاً اگر نسيم حق از مشرق ابداع وزد و او در مغرب اختراع باشد البتّه
استشمام کند و همچنين جميع آثار حق را از کلمات بديعه و اعمال منيعه و افعال
لميعه از افعال و اعمال و آثار ما سوی امتياز دهد چنانچه اهل لؤلؤ لؤلؤ را از
حجر و انسان ربيع را از خريف و حرارت را از برودت و دماغ جان چون از زکام کون و
امکان پاک شد البتّه رائحه جانان را از منازل بعيده بيابد و از اثر آن رائحه به
مصر ايقان حضرت منّان وارد شود و بدايع حکمت حضرت سُبحانی را در آن شهر روحانی
مشاهده کند و جميع علوم مکنونه را از اطوار ورقه شجره آن مدينه استماع نمايد و
از تراب آن مدينه تسبيح و تقديس ربّ الارباب به گوش ظاهر و باطن شنود و اسرار
رجوع و اياب را به چشم سرّ ملاحظه فرمايد چه ذکر نمايم از آثار و علامات و
ظهورات و تجلّيات که به امر سلطان اسماء و صفات در آن مدينه مُقدّر شده بی آب
رفع عطش نمايد و بی نار حرارت محبّت اللّه بيفزايد در هر گياهی حکمت بالغه
معنوی مستور است و بر شاخسار هر گل هزار بلبل ناطقه در جذب و شور از لاله های
بديعش سِرّ نار موسوی ظاهر و از نفحات قدسيّهاش نفخه روح القدس عيسوی باهر بی
ذهب غنا بخشد و بی فنا بقا عطا فرمايد در هر ورقش نعيمی مکنون و در هر غرفهاش
صد هزار حکمت مخزون و مجاهدين فی اللّه بعد از انقطاع از ما سوی چنان به آن
مدينه انس گيرند که آنی از آن منفک نشوند دلائل قطعيّه را از سنبل آن محفل
شنوند و براهين واضحه را از جمال گُل و نوای بلبل اخذ نمايند و اين مدينه در
رأس هزار سنه او ازيد او اقلّ تجديد شود و تزئين يابد ...
و آن مدينه کتب الهيّه است در هر عهدی مثلاً در عهد موسی توراة بود و در زمن
عيسی انجيل و در عهد محمّد رسول اللّه فرقان و در اين عصر بيان و در عهد من
يبعثه اللّه کتاب او که رجوع کلّ کتب به آن است و مهيمن است بر جميع کُتب .
حضرت بهاءالله : منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله ص174
١) سورة العنکبوت - آيه ۶۹
٢) سورة العنکبوت - آيه ۶۹
با دوستان خود به اشتراک بگذارید