- صفحه نخست
-
درباره ما
همه در دنیائی کوچک زندگی می کنیم . آرمان ها و اهدافی یگانه داریم و همگی برای دست یابی به آن تلاش می کنیم . دردها و شادی های یکسانی را تجربه کرده ایم و با چالش ها و مشکلاتی مشترک روبرو هستیم. بیائید دقایقی از ا ین دنیا سفر کنیم و به دنیای بهایی برویم . دنیائی که در دل دنیای ماست . ببینیم چگونه مفاهیم ، ارزش ها و عقاید ، زندگی و حیات ، خدمت و فعالیت در آن معنا می یابد و جلوه می کند و عالم بهائی چگونه و تا چه اندازه توانسته است با تلاش های مستمر، این نحوه حیات را در زندگی خویش و در تلاش برای خدمت و مساعدت به عالم انسانی جلوه بخشد و نمایان سازد. شما را به مشارکت در ساختن دنیائی متعالی تر و بهتر دعوت می کنیم . با ما در سایت...Stay
-
تماس با ما
تماس
Stay - بخش ها
- فعالیت ها
نویسنده: شاپور راسخ
کلمهٴ وحدت از کلماتى است که معانى متعددى از آن استنباط ميتوان کرد. از يکتائى
گرفته تا يگانگى، اتّحاد و اتّفاق، تنهائى و معانى ديگر که محتاج بحث و تحليل
جداگانه است. وقتى گفته ميشود امر بهائى مروّج سه وحدت است؛ وحدت خدا، وحدت اديان و
وحدت بشر. کلمه وحدت در هر مورد بمعناى متفاوتى بکار رفته است. .وحدت يا وحدانيّت
خدا بمعناى يکتائى است در حالیکه وحدت اديان بمعناى آناست که اديان منشاء واحد
دارند و اهدافشان مشابه است و بين صاحبان اديان يا مظاهر الهي پيوستگى و اتّحاد هست
و بقول مولوى " متّحد جانهاى مردان خداست" در حاليکه وحدت بشر و يا وحدت عالم
انسانى که البته منکر کثرت عناصر ترکيب کنندهٴ جامعه بشرى نيست معطوف بهآينده و
بمعناى مشارکت جميع ابناء انسان درجامعهٴ مشترکالمنافع و تمدّن و نظم جهانى و
نظام ارزشهاى اخلاقى و فرهنگى و روحانى متّفقٌعليه است.
لوح مبارک هفت شمع وحدت که ظاهراً مخاطبش بانوئى غربى و مسيحى است (که شايد بعداً
بهامر مبارک ايمان آورده) محتملاً در سالهاى قبل از جنگ جهانى اوّل عزصدور
يافته، بيک تعبير منشور وحدت عالم انسانى است. لوحى است در غايت اهميّت که برخى
باستناد آن آغاز جريان صلحاصغر را در همين قرن حاضر محتومالوقوع دانستهاند.(١)
مطلبى که البته مورد رسيدگى در اين مقاله واقع خواهد شد.
قرنىکه در آن هستيم و يک سال ديگر بپايان ميرسد در اين لوح منيع به"قرن انوار"
تعبير شده: "اين قرن انوار عالمى ديگر و قوتى ديگر و نورانيتى ديگر دارد" در حاليکه
ميدانيم بسيارى از متفکرّين معاصر نظر مثبتى در باره اين قرن ندارند و بعبارتى چون
"خون آلودهترين سدهٴ تاريخ"، "عصر بحران تمدّن حسّى و مادى " ، " عصر بىنظمى
و اغتشاش جهانى " ، " عصر رجعت عالم بهعصر فلز" توصيفش ميکنند. چرا حضرت
مولیالورىٰ کلمات "قرن انوار" را در وصف اين قرن بکاربردهاند؟
وقتى بهمتن لوح مبارک نگاه ميکنيم مىبينيم جهات امتياز اين قرن يعنى قرن بيستم را
در پنج نکته و يک نتيجه گيرى خلاصه فرمودهاند. ميفرمايند:
١- حال وسائل اتّصال( وارتباط) بسيار و فىالحقيقة قطعات خمسه عالم حکم يک قطعه
يافته.
٢- امکان سير و سفر در تمام عالم و " اختلاط و تبادل افکار با جميع عباد"
٣- نقش نشريّات در اطّلاع بر امور و افکار جميع ملل.
٤- " ملل و دول و مدن و قرىٰ محتاج يکديگر و از براى هيچيک استغناى از ديگرى نه"
٥- روابط سياسيّه بين کلّ موجود و ارتباط تجارت و صناعت و زراعت و معارف در نهايت
محکمى مشهود" لهذا اتّفاق کلّ و اتّحاد عموم ممکن الحصول"
پس تمايز و قوّت و نورانيّت قرن بيستم در اين است که شرائط ضرورى از جهات مادى و
معنوى براى تحقق وحدت عالم انسانى در آن بوجود آمده است.
معانى نور:
امّا بايد متذکّر باشيم که نور و انوار در آثار مبارکه بهمعانى مختلف استعمال شده
و مصاديق مختلف از آن اراده کردهاند. از مطالعهٴ کتب آسمانى برميآيد که نور بضرورت
بايد بعد از ظلمت بيايد Post Tenebras Lux و اين مطلب هم در جهان مادّى صادق است و
هم در دنياى روحانى و اين مضمونى است که در انجيل، قرآن، ريکودا و متون ديگر دينى
فراوان آمدهاست و ميدانيم که در آئين زردشتى نور و ظلمت همواره در پيکار هستند تا
سرانجام نور غلبه کند.
يک معناى نور در کتب مقدّسه معرفت است. بهفرموده قرآن مجيد معرفت الهي چون نورى
است که خدا در دل هر کس بخواهد مىافکند " العلم نورٌ يقذفه الله في قلب مَن يَشاء"
روشنى و نور ميتواند رمز حيات ، رستگارى و نيکبختى باشد که خداوند بهبشر ارزانى
داشته است. مثلاً در مزامير ميخوانيم که اى خداوند نور چهره خويش را بر ما بر افروز
( در متن چاپى برافراز آمده است) (مزمور٤/٧ ) يا نزد تو چشمه حيات است و در نور تو
نور را خواهيم ديد (مزمور٣٦/١٠) يا نور براى عادلان کاشته شده است و شادمانى براى
راستدلان ( ٩٧/١١) خدا خود روشنائى است چنان که در مزامير ٢٧/١ آمده که خدا نور من
و نجات من است از که بترسم. يا در اشعياء ٦٠/١٩-٢٠ که معطوف بهايّام واپسين و ظهور
حضرت بهاءالله است مذکور: " و ديگر آفتاب در روز نور تو نخواهد بود و ماه با
درخشندگى براى تو نخواهد تابيد زيرا که يهوه نور جاودانى تو و خدايت زيبائى تو
خواهد بود(٢) و بار ديگر آفتاب تو غروب نخواهد کرد و ماه تو زوال نخواهد پذيرفت
زيرا که يهوه براى تو نور جاودانى خواهد بود و روزهاى نوحهگرى تو تمام خواهد شد"
در قرآن مجيد هم ذکر الله نور السّموات و الارض مسطور است و نيز وعدهٴ واشرقت
الارض بنور ربّها آمده است.
در کتب مقدّسه از قانون خدا نيز بکلمه نور تعبير شده زيرا آن قانون روشنائى در
برابر راه مردم است مزامير مى گويد: (١١٩/ ١٠٥) کلام تو براى پاهاى من چراغ و براى
راههاى من نور است. اشعيا (٢/ ٣ و ٥) نيز کلام خدا را نور و روشنى خوانده است.
يوحنّا (٨/١٢ و ٩/٥) ميگويد که مسيح نور جهان است لذا مؤمنان نيز بايد چنين باشند.
متى (٥/١٤) ميگويد مؤمنان بايد نور مسيحائى را در وجود خود انعکاس دهند. در يوحنّا
(٨/١٢) آمده که عيسىٰ باز بديشان خطاب کرده گفت: "من نور عالم هستم کسى که مرا
متابعت کند در ظلمت سالک نشود و بلکه نور حيات را يابد" و نيز از قول آن حضرت آمده
يوحنّا(٩/٥) "ماداميکه در جهان هستم نور جهانم" ناگفته نماند که موعود(مسيح-ماشيا)
هم ميبايست نور را با خود بياورد چنانکه در اشعياء نبوّت شده است: (٤٢/٦) "من که
يهوه هستم ترا بهعدالت خواندهام و دست ترا گرفته ترا نگاه خواهم داشت و ترا عهد
قوم و نور امّتها خواهم گردانيد"
در آثار بهائى چون مکاتيب مبارکه حضرت عبدالبهاء نيز معانى متعدد نور را ميتوان
مشاهده کرد:
نور بمعنى ظهور الهي: "و اشرق النّور و أضاء الطّور" ( منتخباتى از مکاتيب جلد اول
ص١٣) يا "شکر کنيد که در يوم اشراق توجّه به نيّر آفاق نموديد و مشاهده انوار
کرديد. از نور حقيقت نصيب برديد" (که در اينجا نور بمعنىمعرفت بکار رفته) و نيز
"الحمدالله الذّى اشرق بنوره الارض و السّماء" (ص ٣٦). ملکوت نورانى قاعدةً ملکوت
ايمان است آنجا که ميفرمايد " شکر کن خدا را که بملکوت نورانى راه يافتى" (ص٥١).
کلام الهي به نور تشبيه شده: " فيض و انوار کلمه جهان را روشن نمايد" (٥٨). کمالات
الهي را نور دانسته "نور کمالات الهيّه" (ص٨٥) بههمين معنى است و حتّىٰ
فرمودهاند: " اى حزبالله همتى بنمائيد بلکه اين عالم انسانى نورانى گردد" (٦٩).
انسان را بهشمع تشبيه فرمودهاند " شمع خاموش بوديد روشن گشتيد" (١٩٠) و فرد مؤمن
را به شعاع آفتاب " چون انوار ساطع از آفتاب حقيقى قلوب اهل عالم را منوّر کنيد"
(٢٥٦) و نيز "شعاع چون بآفتاب رسد محو و فناگردد" (٧٤). حاصل اين تفاصيل آن که
کلمات قرن انوار ميتواند به معنى قرن اشاعه کلام الهي ( انتشار امر مبارک در سراسر
عالم که بخصوص بمدد نقشه جهادکبير سالهاى ١٩٥٣-١٩٦٣ تحقق پذيرفت) باشد.(٣) و نيز
قرن انوار مى تواند قرن پيشرفت معارف علمى- قرن ارائه قانون خدا (کتاب مستطاب اقدس
که در نيمه دوم اين قرن ترجمه و نشر يافت) و نظائر آن باشد ضمناً ميتواند قرنى باشد
که در آن نخستين شمع هاى وحدت چنان که خواهم آورد روشن شده و ظلمت غليظ عالم را از
پيش ديدهها برداشته است.
تمثيل شمع: شمع و شمعدان هم در کتب مقدّسه و هم در آثار ادبى بهمعانى لطيف و دقيقى
بکار رفته است. شمعدان در اديان مختلفه مظهر نور روحانى و بذر حيات و رستگارى بوده
مانند شمعدان هفت شاخه نزد يهود که هفت شاخه محتملاً رمز هفت آسمان است نيز گويند
که شاخهها يادآور شجره بابلی نور هستند بر طبق سفر خروج (٢٥/٣١-٣٣) اين شمعدان را
از طلاى خالص مىساختند و نام آن منوراهMenorah بوده. شمعدان (و در نتيجه شمع) در
حقيقت رمز و نماد(سمبول) خدا و نور خدا براى آدميان بوده است از اين رو در سفر
مذکور خدا با چنان دقّتى وصف هدايائى را که بايد بنى اسرائيل بياورد از جمله
شمعدانى از طلاى خالص بهحضرت موسىٰ بيان کرده است. درمکاشفات يوحنّا هم سخن از
شمعدان آمده ( ١/٢٠) و به هفت فرشتهٴ آسمان نيز تعبير و تفسير شده است.
بکار آمدن رمز شمع در لوح مبارک ميتواند متضمّن معانى متعدد باشد: نخست آنکه هر چند
شمع بالقوّه آتش و نور است ولی محتاج بدست افروزنده است پس اراده و کوشش بشرى نيز
در روشن کردن انوار وحدت دخالت و اثر قاطع خواهد داشت.
معنى دوّم شمع که در ادبيّات فارسى برآن تأکيد شده فداکارى و جان فشانى است که تا
شمع از خود مايه نگذارد و نگدازد موجب روشنائى جمع نخواهد شد و البته استقرار وحدت
در عالم مستلزم فداکارى و از خود گذشتگى است.
معنى سوم محتملاً تدرّج است در روشن شدن عالم. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند "مانند
بارقه صبح اين نورانيّت عظيمه آثارش از افق عالم نمودار گشته" بزبان ديگر نورانى
شدن جهان بهانوار وحدت امرى تدريجى است کما اينکه تاريکى آسمان در شب يک باره و
ناگهان بروشنى روز تبديل نميشود. از توضيحات بيتالعدلاعظمالهي بر ميآيد که هر
چند وحدت خط و زبان که در مرتبه هفتم ذکر شده علامت بلوغ يعنى کمال عالم انسانى است
معذلک هفت شمع وحدت به ترتيب تحقق زمانى مذکور نيامدهاند و عنقريب در اين گفتار
خواهيم ديد که همه هفت شمع در قرن حاضر روشن هستند اما بالا گرفتن شعله آنها و نور
بخشيدن به سراسر عالم ضرورةً امر تدريجى خواهد بود و در آينده ايام اين جريانات
متوازى بهم خواهند پيوست و مصداق و اشرقت الارض بنور ربّها کاملاً تماماً تحقق
خواهد پذيرفت.
انتخاب تمثيل شمع بعنوان رمز وحدت متضمّن يک انديشه لطيف باريک ديگر هم هست و آن
اينکه خود شمع عدد (١) را که واحد باشد ارائه ميکند در شمعدان هم بگفته فيلون (٤)
يک محور يا ساقه مرکزى هست (مانند شمع منفرد) که رمز خورشيد است و شاخهها چون
کواکب برگرد آن قرار گرفتهاند در مورد خود شمع هم اين تفسير را ميتوان بکار برد:
در وسط زبانه و تنه شمع است ولی برگرد آن هاله نور واقع شده هرگاه فيالمثل شمع سوم
(وحدت آزادى) را بررسى کنيم چون شمعدانى واحد است که شاخههايش متعدّد ميباشد
شاخههائى نظير رهائى از بردگى و بندگى، الغاء حکومات جبر و ديکتاتورى در سراسر
عالم، بهرهمندى همهٴ مردم از حقوق و آزادىهاى بشرى، عدم استثمار ملتى توسّط ملّت
ديگر يا الغاء استعمار و نظائر آن که بههاله نور برگرد زبانه شمع قابل تشبيه و
تمثيل هستند.
يک معناى ديگر شمع ميتواند همانطوريکه حضرت روحيّهخانم امةالبهاء گاه در سخنان
خود فرمودهاند اين باشد که شمع گرچه کوچک و حقير است ولی همان يک شمع کوچک حقير
ميتواند ظلمت يک اطاق تاريک را از ميان بردارد اين سمبوليسم ميتواند بذهن همه ما
معانى متعددى را القاء کند از جمله آنکه اهل بها با قلّت عددى (يعنى يک فرد از هر
هزار سکنه دنيا) معذلک خواهند توانست ظلمت عالم را بنور وجود خود و تعاليم الهي
روشن کنند.
معنى ديگر آنکه علىٰرغم تراکم شديد ظلمت، اقداماتى بظاهر خرد چون هدايت يک نفس
بهامر الهي ميتواند متدرّجاً وضع مظلم کنونى دنيا را بروشنى بدل کند.
معناى ديگر را در آثار توينبى ميتوان باز يافت اينکه وى عقيده دارد بالاخره نخبگان،
يعنى افراد معدود يا اقليّت روشن بين، مردم دنيا را نجات خواهند داد. و اين اقليّت
منوّر باعتقاد ما، اهل بهاء هستند که البتّه اگر بخواهند جهان را از تاريکى رهائى
بخشند بايد از شمع، خود سوختن يعنى از خود مايه گذاشتن و فداکارى را بياموزند.
روشنائى عالم بدون از خود گذشتگى چنين اقليّت ممتازى عملی نيست.
نخستين لمعات فجر:
چون باستناد بيان مبارک و نيز بر پايه قانون طبيعت و مشاهده اوضاع و احوال زمان
گفتيم که سير بهسوى وحدت کره ارض امرى تدريجى است بمورد است که در اينجا با اتکّا
بر اقوال محقّقان علوم سياسى و اجتماعى بعضى از نخستين لمعات فجر را که هم اکنون در
آفاق جهان پديدار است و نويد حرکت عالم را بهسوى صلح اصغر يا صلح سياسى بعنوان يکى
از صور وحدت ميدهد ارائه کنيم. در اين مورد ذکر دوازده تحوّل بظاهر خرد که تحقق صلح
در آينده را بشارت ميدهد شايسته است:
١) سقوط ديوار برلين و پاشيده شدن امپراطورى شوروى و خاتمه جنگ سرد بين دو ابرقدرت
که بهحدود سال ١٩٨٩ ميلادى مربوط ميشود.
٢) تحوّلات شگفتىانگيز علوم و فنون و ظهور و رواج تکنولوژى نوين اطلاعات و مخابرات
که عملاً مداخله دو عنصر زمان و مکان را در زندگى بشر بحداقل رسانده و پديد آمدن
انفرماتيک و اينترنت که تحقق يک دنياى همهفراگير يا Global را در خود منعکس ميکند.
٣) سير همهٴ جوامع عالم بهسوى دموکراسى و تحوّل نظامات اقتصادى در جهت آزادى تجارت
و رفع موانع مرزى و گمرکى.
٤) هشيارى عمومى به جنبه جهانى مسائل محيط زيست و آلودگى آب و هوا و زمين و تباهى
روزافزون و جبران ناپذير منابع طبيعى که در تصميمات يعنى اعلاميّه و برنامهٴ
اقدامات کنفرانس سران در ريودژانيرو (١٩٩٢) انعکاس داشت.
٥) هشيارى تدريجى ولی متزايد نسبت بمسائل و مشکلات ناشى از رشد مادّى بدور از عنصر
تعادل بخش اخلاقى و روحانى که در نتيجه کيفيّت زندگى و کيفيّت روابط انسانى را کاهش
داده و جهات فرهنگى را از ارزش انداخته و نيز توجّه بهبحرانهاى پياپى اقتصادى نظير
بحران عميق مالی و بورسى و پولی که هم اکنون همگى گرفتار آن هستند و در نتيجه
جستجوى يک نظمنوين جهانى که نه فقط مسائل اقتصادى و پولی بلکه جنبههاى سياسى و
اجتماعى را شامل گردد.
٦) توسعه روزافزون نهضتها و جريانات فکرى و عملی از جانب خود تودههاى مردم در جهت
حفظ محيط زيست (اکولوژى) و جلوگيرى از گسترش اتمى و طرفدارى از صلح و ممانعت از
کشتارهاى جمعى و حمايت از تساوى زن ومرد و غير آن.
٧) اهميّت روزافزون موضوع حقوق بشر در حيات ملّى و در روابط بينالمللی و ظهور فکر
مداخله در حاکميّت ملّى کشورى به ملاحظات انسانى از قبيل منع کشتار جمعى اقليّتهاى
قومى و مذهبى و رساندن مواد غذائى به گرسنگان و پديدار شدن آنچه امروزه حقوق
بينالمللی انسان دوست Humanitarian خوانده ميشود.
٨) هشيارى روزافزون بآنکه منابع طبيعى اکثراً "ميراث مشترک کل بشريّت" است و شروع
مذاکرات در اين زمينه بين دول از دهه هفتاد باينطرف بنحويکه ميتوان گفت انسانيّت و
بشريّت بعنوان يک شخصيّت حقوقى مقبوليّت و رسميّت عمومى پيدا کرده است.
٩) آگاهى مردم و سازمانهاى بينالمللی به مضرّات فساد سياسى، ادارى، اقتصادى که
متأسّفانه دامنگير بسيارى از کشورها اعم از پيشرفته و درحال توسعه است و شروع
جنبشهاى معطوف به "دستهاى پاک" در ايطاليا، فرانسه و سرزمينهاى متعدد ديگر و انعقاد
کنفرانس بينالمللی مهمّى در سال ١٩٩٨در مورد مبارزه با فساد در همهٴ سطوح زندگى و
پايان دوره ساخت و پاخت يا مواضعه ممالک مسلّط غنى با رهبران ممالک ضعيف براى
استثمار اقتصادى جوامع اخير ( مانند آنچه در افريقا گذشته است).
١٠) شروع برقرارى نظام امنيّت حمعى مانند اتّحاد دول برضدّ عراق در موقع حمله وى
به کويت و تدارک حمله به يوگوسلاوى و صربستان بعلّت مظالمى که در کوسووو بر اقليّت
رفته است و نظائر آن.
١١) آشکار شدن نارسائى دول ملّى در مواجهه با مسائل خطير بينالمللی و بقول آقاى
بالادور نخست وزير اسبق فرانسه: "پايان مليّت گرائى" (روزنامه لوموند مورخ اول
اکتبر ١٩٩٨) و هشيارى تدريجى بضرورت تقويت نهادها و ميثاق نامههاى بينالمللی در
غياب يک حکومت جهانى. و بالاخره
١٢) اقتباسات روزافزون فرهنگى از يکديگر و يک نوع گشودگى در مقابل فرهنگهاى
بيگانه که وسائل ارتباط جمعى در آن نقش مؤثرى ايفا کرده و ميکند که نمونه آن در طرز
لباس پوشيدن (مثلBlue jean ) و علاقه به موسيقىهاى مدرن (جاز و غير آن) و نظائر آن
مشاهده ميشود.
اساس استدلال اين بنده در اين سخنرانى ايناست که:
اوّلاً _ در همين قرن اخير حرکتى بيش و کم متوازى بهسوى مقاصد مذکور يعنى وحدتهاى
هفتگانه آغاز شده است و هرچند هيچکس نمىداند که اين نهرها کى بهم خواهند پيوست و
درياى وحدت عالم انسانى را پديد خواهند آورد معذلک علیرغم پافشارى ظلمت ديرينه،
مشاهدهٴ نخستين لمعات بامدادى بر ديدگان بيدار و بينا دشوار نيست.
ثانياً _ حرکت بسوى وحدت در زمينهاى ناچار در تحقّق وحدت در زمينهٴهاى ديگر مؤثّر
خواهد بود.
ثالثاً _ سير بهسوى وحدت مقارن با سير بسوى تکثّر و تفرّق روى خواهد داد و از
برخورد ايندو قوّهٴ متضادّ چنان که در آثار مبارک حضرت ولىّامرالله مفصّلاً بيان
شده چاره و گريز نخواهد بود. هرچند که در مورد پايان خوش اين ديالکتيک يا جدل
روحانى جهانى نيز ترديد و تأمّل مورد نخواهد داشت.
در زمينهٴ حرکت بهسوى وحدت سياسى مىتوان از تشکيل سازمان ملل متّحد و مؤسّسات
وابستهبهآن، پايان جنگ سرد و خاتمهٴ تنش و کشمکش بين دو ابرقدرت، سير ممالک عضو
سابق جماهير شوروى بهطرف استقلال کامل و دموکراسى، حرکت اروپا بهسوى وحدت اقتصادى
همراه با مقدارى توافقهاى سياسى، افزايش نقش سازمانهائى چون کنفرانس امنيّت و
همکارى در اروپاCSC، آغاز فعّاليّتهاى سياسى و نظامى در جهت حفظ امنيّت جمعى
چنانکه بدان اشارت رفت و مانند آن ياد کرد.
در زمينهٴ حرکت بهسوى وحدت افکار در امور مهمّ چنانکه بيتالعدل اعظم الهى در
ديباچهٴ پيام رفاه عالم انسانى تصديق فرمودهاند از تشکيل کنفرانسهاى مهمّ سران
جهان در مسائلی چون کودکان _ زنان _ محيط زيست و توسعه _ جمعيّت يا دموگرافى و
بهکنار نهادن مبارزات ايدئولوژيکى قديم و حصول اتّحاد نظر چون مبارزه با فقر و
بيکارى، پيکار با تروريسم و خشونت و آدمکشى و استثمار آدميان، تعديل افزايش
جمعيّت، صيانت محيط زيست و طبيعت و حتّىٰ آزادى تجارت بينالمللی که بيش از پيش
مورد موافقت ملّتها قرار مىگيرد مىتوان سخن گفت.
در زمينهٴ حصول وحدت يا همسانى در آزادى مىتوان ذکر مبارزه با بردگى و الغاء آن،
استقلال تدريجى ملّت هاى مستعمرهٴ سابق که در حدود ٦٠ تا ٧٠ مورد آن زير نظر شوراى
قيموميّت از پايان جنگ جهانى دوم تا کنون تحقّق پذيرفتهاست، صدور و قبول اعلاميّهٴ
جهانى حقوق بشر (١٩٤٨) و ميثاقنامههاى حقوق مدنى _ سياسى _ اجتماعى _ اقتصادى و
فرهنگى (١٩٦٦) و تصويب اعلاميّههاى مهمّى چون الغاء همهٴ صور و انحاء تبعيض نژادى
(نوامبر ١٩٦٣) _ الغاء همهٴ انواع عدم تساهل و تبعيض مذهبى (نوامبر ١٩٨١) _ پذيرش
ميثاقنامه در مورد حذف و الغاء همهٴ صور تبعيض در مورد زنان (ژوئيهٴ ١٩٨٠) _
ميثاقنامه بر ضدّ شکنجه و ساير مجازاتها و رفتارهاى خشونت آميز و بىرحمانه و غير
انسانى و ذلّتآور (دسامبر ١٩٨٤) _ اعلاميّهٴ جهانى مخصوص بقاء و حفظ و رشد کودک
(سپتامبر ١٩٩٠) و ميثاقنامهٴ حقوق کودک (ژانويهٴ ١٩٩٠) _ ميثاقنامه در مورد
پيشگيرى و منع کشتار جمعى Genocide (دسامبر ١٩٤٨) و نظاير آنها را مطرح کرد و
البتّه سير ساختهاى حکومتى بسوى دموکراسى که قبلاً اشارتى بدان رفت نيز در شمار
اين گرايشها است.
در زمينهٴ وحدت مذهبى مىتوان اشاره بهکوشش هائى کرد که مؤسّساتى نوبنياد چون
شوراى تقريب کليساها (١٩٤٨) _ نهضت بين الاديان Interfaith _ و پارلمان جهانى اديان
(١٨٩٣ تا ١٩٩٣) و برخى ديگر، تقريباً سهربع قرن بعد از صدور فرمان سلطان امکان
(عاشروا مع الاديان کلّها بالرّوح و الرّيحان _ کتاب مستطاب اقدس) عهدهدار
شدهاند. عالم علوم دينى هانس کونگ Hans Kung و همکارانش اخيراً سعى دارند که
ارزشهاى اخلاقى مشترک بين اديان را پيدا کنند و براساس آن صلح بين ديانتهاى
گوناگون را که گاه در کشمکش هستند بنيان نهند، صلحى که بدون آن صلح جهانى مقدور
نخواهد بود حتّى کليساى کاتوليک نيز باوجود اعتقاد هميشگى بهانحصار حقيقت، دست
دوستى بسوى اديان ديگر دراز کردهاست.
امّا وحدت ملّتها و وحدت وطنى نشانه هاى اوّليّهاش با وجود رجعت بعضى اقوام و ملل
بهمفاهيم گذشتهٴ مليّتپرستى و قومپرستى بخصوص در افکار پيشروان جوامع نمودار
شدهاست. امروز انديشهٴ شهروندى جهانى World Citizenship انديشهاى غريب و نا مأنوس
نيست و هم اکولوژيستها و هم طرفداران حکومت جهانى و صلحدوستان بدنبال آن هستند
کتاب معروف ادگار مورن Morin جامعهشناس فرانسوى La Terre - Patrie که يادآور
مضمون بيان جمال مبارک است (که کرهٴ زمين وطن همهٴ ابناء بشر است) بر اين معنى
دلالت دارد. براى نسل جوان که دائماً با اينترنت و اىميل و فکس سر و کار دارند
مسألهٴ مکان و وطن براستى امرى ثانوى شدهاست.
در زمينهٴ وحدت نژادى رواج روزافزون ازدواج هاى ميان نژادهاى مختلف را ميتوان گامى
نخستين شمرد امرى که در زمان حضرت مولیالورى لااقلّ بين نژاد سياه و سفيد بسيار
نادر بود و حضرتش خود در اين مورد مشوّق احبّاء بودند.
در زمينهٴ وحدت زبان ميتوان گفت که هماکنون زبان انگليسى نقش زبان بينالمللی را
عملاً پيدا کرده (بخصوص در مخابرات و تجارت) و بهموازات آن زبانى چون اسپرانتو که
در حدود ١٨٨٧ توسّط دکتر لودويک زامنهوف لهستانى ساخته شد رواج بسيارى يافته و منشأ
تأليف و ترجمهٴ چند ده هزار کتاب (سى هزار تا ده دوازده سال قبل) گرديدهاست.**
هرقدر حرکت اجتنابناپذير بهسوى وحدتهاى هفتگانه قوّت و سرعت مىگيرد ناچار بر
مقاومت و مقابلهٴ قواى مخالف نيز افزوده مىشود. جنگهاى درون ملّتها بين اقوام و
طوائف و اديان مختلف که تا ديروز همزيستى مسالمتآميز داشتند چنان که در رواندا _
يوگواسلاوى _ و چند کشور ديگر ديدهايم نمونهاى از اين قواى مخالف است که هرچند
ممکن است عظيم و شديد و خطير جلوهکنند امّا بى گمان سير امور بسوى جهانى شدن و
وحدت در سطحى والاتر و وسيعتر حاصل کردن را باز نخواهد داشت. کما آنکه بازگشت بعضى
جامعهها بهبنيادگرائى و تعصّب غليظ مذهبى از يکسوى و بىقيدى بسيارى از جوامع
ديگر نسبت بهمذهب واخلاقيّات ناشى از آن، سير محتوم عالم را بهسوى .هشيارى به
ضرورت دين و روحانيّت و اخلاق نوينى براى تحقّق نظم درونى و برونى انسانيّت، دينى و
روحانيّت و اخلاقى که هم واجد قدرت خلاّقه است و هم منطبق با نيازها و دعاوى دنياى
امروز مانع نخواهد گشت.
______________________________
* از دستخطّ دارالانشاء ساحت رفيع معلوم آمد که مخاطب خانم وايت و تاريخ صدور ١٩٠٦
ميلادى بودهاست.
** زبان مصنوعى ديگر وُلاپوک Volapuk بود که هفت سال قبل از اسپرانتو بر اساس زبان
انگليسى و زبانهاى رومى توسّط جوهان مارتين Schleyer شلير کشيش آلمانى پيشنهاد شد.
يادداشتها:
١ _ باستناد اين بيان مبارک: " شمع پنجم وحدت وطن است در اين قرن اين اتّحاد و
يگانگى نيز بنهايت قوّت ظاهر شود و جميع ملل عالم عاقبت خود را اهل وطن واحد شمرند"
٢ _ ميدانيم که کلمه بهاء هم بمعنى نور هم زيبائى و هم شکوهاست
٣ _ حضرت عبدالبهاء از بدو ولادت حضرتشوقىربّانى تنوّر عالم را از وجه صبيح ايشان
پيشبينى فرموده بودند "يتلألو وجهه تلألواً يتنوّر به الآفاق" رک مقاله اين بنده:
جايگاه حضرتشوقىربّانى در تاريخ امر بهائى- خوشههائى از خرمن ادب و هنر جلد ٩.
٤ _ از يهوديان بنام که در قرن دوّم ميلادى ميزيست و تنها کسى است از يهوديان که
خواسته محتويات تورات را با فلسفه يونان وفق دهد.
سایت دنیای بهائی:
- افزودن دیدگاه جدید
- 16904 رؤیت
دیدگاهها
همراه
د, 10/03/1389 - 05:12
پیوند ثابت
very nice
افزودن دیدگاه جدید